بریدههایی از کتاب سارا کورو، شاهزاده خانم کوچک
۴٫۷
(۱۳۶)
اینکه من تو نیستم و تو هم من نیستی، یک اتفاق است!
Pariya
تو عروسکی! فقط عروسک! برای تو چه اهمیتی دارد؟! پُر از خاک ارهای. قلب نداری و چیزی حس نمیکنی.
seyed
۱: سارا
مهی سنگین لندن را فرا گرفته بود. همه جا مانند شب، تاریک بود. نور چراغ خیابانها و ویترین مغازهها در هالهای از غبار میتابید. درشکهای آهسته از خیابان اصلی شهر میگذشت. در درشکه دخترکی غریبه در آغوش پدر فرو رفته بود و با نگاهی عمیق و متفکر از پنجره به مردم مینگریست. این طرز نگاه شاید برای کودکی دوازدهساله معمولی بود؛ ولی بیگمان برای ''سارا کورو'' که هفت سال بیشتر نداشت، نمیتوانست عادی باشد. در حقیقت، سارا همیشه به چیزهایی عجیب و غریب فکر میکرد و بزرگترها و دنیایشان را به شکلهای عجیبی در نظر میآورد. گاهی احساس میکرد مدتهای خیلیخیلی زیادی را در دنیا زندگی کرده است.
💕Adrien💕
ـ آه! نتوانستیم مچش را بگیریم. قبل از آنکه ببینیمش، سر جایش برگشته است. همیشه همین کار را میکنند.
Pariya
گاهی جوابندادن بهتر است؛
♡Sara♡
من هم خیلی وقتها در جواب سکوت میکنم. گاهی جوابندادن بهتر است؛ مثلاً وقتی کسی به آدم توهین میکند، بهتر است آدم جواب ندهد. کافی است آدم فقط نگاهش کند و فکر کند.
Pariya
وقتی کسی آدم را دوست دارد، آدم باید قدرشناسش باشد.
Pariya
مهم نیست قیافهات چه شکلی باشد یا چه داشته باشی. مهم این است که چطور فکر میکنی و چه کار میکنی!»
fateme📚🕊
سارا ساکت به صورت خانم مینچین خیره شده بود... مثل همیشه به چیزهای عجیبی میاندیشید: «... چرا میگوید من زیبایم؟ من هیچجوری زیبا نیستم. ایزابل دختر کوچک سرهنگ گرانگ زیباست؛ چون گونههای سرخش چال میافتد و موهایی بلند و طلایی دارد؛ ولی موهای من کوتاه و مشکی است و چشمانم سبز. از همهی اینها گذشته، من لاغرم. من زشتترین کودکی هستم که خودم تا به حال دیدهام. پس او کار خود را با دروغگویی شروع کرده است...»
💕Adrien💕
مهم نیست قیافهات چه شکلی باشد یا چه داشته باشی. مهم این است که چطور فکر میکنی و چه کار میکنی!
hedgehog
بلاها برای آزمایش مردم فرستاده میشوند و بلایی که سرِ من آمد، تو را آزمود و ثابت کرد که تو چقدر خوب هستی!
Pariya
گاهی احساس میکرد مدتهای خیلیخیلی زیادی را در دنیا زندگی کرده است.
سپیده
لحاف را رویش کشید: «... خیال کن تخت، نرم و زیباست و پتوهای پشمیِ گرمی رویت است و بالِشت پُر از پَر. و خیال کن....»
💕Adrien💕
جایی در این دنیا آدمی مهربان وجود دارد. کسی که دوستِ من است. دوستِ من! حتی اگر هرگز او را نشناسم و هرگز نتوانم از او تشکر کنم. دیگر مثل سابق احساس تنهایی نمیکنم. آه! چقدر به این جادو احتیاج داشتم...
💕Adrien💕
«میدانی؟ تند یادگرفتن خوب است، ولی کافی نیست. شاید مهربانبودن با دیگران خیلی باارزشتر باشد. فرض کن خانم مینچین همه دانستنیهای دنیا را بلد باشد؛ ولی همین اخلاق را داشته باشد و همه از او متنفر باشند. به چه دردی میخورد؟ خیلی از آدمهای باهوش نه تنها مفید نبودهاند، بلکه به مردم آسیب هم رساندهاند
💕Adrien💕
دخترکوچولوهای دیگر برایش چندان اهمیتی نداشتند؛ ولی داشتن کتابهای زیاد مایهی آرامش خاطرش بود؛ چون کتاب را از همه چیز بیشتر دوست داشت
کتاب باز
سارا بر زانوان پدر نشست و یقههای کتش را در دستهای کوچکش گرفت و عمیق و طولانی به صورت پدر نگریست. پدر که موهای دخترکش را نوازش میکرد گفت: «سارا، داری مرا از حفظ میکنی؟»
ـ شما را از حفظ کردهام. پدر، شما در قلب من هستید.
رها
همیشه همینطور است! درست قبل از آنکه شرایط به اوج بدی برسد، انگار جادویی عمل میکند و مانع میشود. فقط باید از یاد نبریم که سرانجام همهچیز جوری درست میشود!
Pariya
اگر هیچچیزی نتواند کودک گریانی را آرام کند، حرفی تازه حتماً میتواند.
Pariya
در زندگی آدمها اتفاقهای زیادی پیش میآید. برای من اتفاقهای خوب روی داده است. اینکه من عاشق درسخواندن و مطالعهی کتاب هستم، یک اتفاق است
Pariya
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۴۵ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۴۵ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان