بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب لبخندهای کشمشی یک خانواده خوشبخت | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب لبخندهای کشمشی یک خانواده خوشبخت

بریده‌هایی از کتاب لبخندهای کشمشی یک خانواده خوشبخت

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۳۹ رأی
۳٫۹
(۳۹)
همیشه این طور نیست که بابا از مامان حساب ببرد, بلکه لحظه‌هایی هم وجود داردکه مامان ازترس ذغالی شدن روزگارش به من التماس کند و مثل ژله توت‌فرنگی بلرزد.
sadeghi
از وقتی کلاس کاریکاتور می‌رفتم, همه چیز را یک‌طور دیگر می‌دیدم. آدم‌ها برایم آدم نبودند. بیشتر طرحی از یک کاریکاتور یا شبیه کارتون بودند. با اداها و اصول‌ها و ترکیب‌های خاص خودشان. حتی حرف‌ها را هم کاریکاتوری می‌شنیدم. مثلا ًوقتی بابا می‌زد روی شانه‌ام و می‌گفت: "پسرم, من روی تو حساب می‌کنم. "‌توی ذهنم کاریکاتوری می‌کشیدم ازخودم, که شده‌ام ماشین حساب بابا و بابا دارد روی من حساب و کتاب‌هایش را انجام می‌دهد. یا وقتی آبجی نازنین می‌گفت: "‌دست رو دلم نذار که کبابه! "من دلش را به سیخ می‌کشیدم, درکنار گوجه و نان سنگک خشخاشی و دوغ ترکی.
plato
  لبخندهای کشمشی یک خانواده خوشبخت فرهاد حسن‌زاده انتشارات کتاب چرخ‌وفلک
سپیده
بابا همچین بادی به غبغبش انداخت و گفت: "‌اینارو! جهان سومی‌های عقب مونده! زرت و زرت پول می‌شمارند. دنیا پیشرفت کرده. کارت اعتباری جای پول را گرفته، آن وقت این بورکینافاسویی‌ها دستشون را می‌زنن به این پول‌های آلوده وچندش آور. " گفتم: "بابا پول یه چیز دیگه‌اس بابا. حتی اگه چرک کف دست باشه"
sadeghi
توی راه برگشت به آشپزخانه گفت: ‌"‌اگه خواستی برو توی اتاق پذیرایی و درشو هم قفل کن. شاید سروکله‌اش پیدا بشه. " گفتم: "سروکله کی پیدا بشه؟ " گفت: "بابات دیگه ‌. " از تعجب چشم‌هایم گردشدند. من اگر بزرگ شدم و زن گرفتم، هیچ وقت اجازه نمی‌دهم زنم به بچه‌ام بگوید سر و کلۀ بابات پیدا می‌شود. والله به خدا!! سروکلۀ گوسفند که نیست.
plato
‌"‌اگه خواستی برو توی اتاق پذیرایی و درشو هم قفل کن. شاید سروکله‌اش پیدا بشه. " گفتم: "سروکله کی پیدا بشه؟ " گفت: "بابات دیگه ‌. " از تعجب چشم‌هایم گردشدند. من اگر بزرگ شدم و زن گرفتم، هیچ وقت اجازه نمی‌دهم زنم به بچه‌ام بگوید سر و کلۀ بابات پیدا می‌شود. والله به خدا!! سروکلۀ گوسفند که نیست.
امیرحسین
ًوقتی بابا می‌زد روی شانه‌ام و می‌گفت: "پسرم, من روی تو حساب می‌کنم. "‌توی ذهنم کاریکاتوری می‌کشیدم ازخودم, که شده‌ام ماشین حساب بابا و بابا دارد روی من حساب و کتاب‌هایش را انجام می‌دهد.
امیرحسین
مردی لاغر که لباس‌های یک آدم چاق را پوشیده، پا به حیاط می‌گذارد.
ツAlirezaツ
اصلاً این آدم‌ها چه موجوداتی هستند؟ انگار عشق و عاطفه ندارند. از یک چیز که سیر بشوند، پیش نگاهشان خار می‌شود.
پروانه ای در باد
کلاً آدم امیدواری هستم. به شدت هم احساس مسؤولیت می‌کنم.
سلما
"این دختره انگار خورشیدش از پشت کوه‌های همینه که هست طلوع کرده! "
سلما
گفت: "چطوری؟ " گفتم: "مثل پلو تو دوری. "
سلما
گفت: "ببین من چه قدر به فکر مامانتم! ده تا پودر برداشتم واسه‌اش. " گفتم: "‌اگه راست می‌گی ماشین لباسشویی بخر! " سری تکان داد وگفت: "‌اگه می‌شد با این کارت‌ها خرید که خوب بود. یه ماشین ظرف شویی هم می‌خریدم. حیف که قیمتشون بالاست. "
امیرحسین
"عیبی نداره. دنیا محل گذره. "
زبل خان
"‌اینم کش. ببینم مامانت برا ندوختن زیرشلواری من دیگه چه بهونه‌ای داره.
یومی ؛
خودم را رساندم به بابا. داشت پودر لباسشویی بر می‌داشت. گفت: "ببین من چه قدر به فکر مامانتم! ده تا پودر برداشتم واسه‌اش. " گفتم: "‌اگه راست می‌گی ماشین لباسشویی بخر! " سری تکان داد وگفت: "‌اگه می‌شد با این کارت‌ها خرید که خوب بود. یه ماشین ظرف شویی هم می‌خریدم. حیف که قیمتشون بالاست. " بعد ده تایی دستمال کاغذی برداشت وگفت: "‌اینم دستمال، از این به بعد نبینم کسی توی خونه دماغش رو با آستینش پاک کنه. " گفتم: "بابا!!" و اشاره کردم به خانم وآقایی که از حرفش خنده افتاده بود رو لباشان. راه افتادیم. بابا مثل آدم‌های از قحطی درآمده هرچه که می‌دید چندتا چندتا بر می‌داشت و توی چرخ می‌گذاشت و تازه تفسیرشان هم می‌کرد و از خواصشان کلی حرف می‌زد. من هم از فرصت استفاده کردم و تا آنجا که می‌شد چیپس و پفک شکلات‌های کاکائویی بر می‌داشتم. چیزی نگذشت که چرخ دستی پر شد. بابا امر کرد: "منوچهر! یه چرخ دیگه! " ـ بسه بابا، ما که این همه چیز میز مصرف نمی‌کنیم! ـ حرف نباشه، ‌ اینا برا شش ماهه، خیال کردی یه روزه باید هپولی هپو بشه! حالا کو تا اداره دوباره به ما از این کارت‌های اعتباری بده!
رونیکا رضا سلطانی
البته آواز خواندن به خودی خود خوب است، اما تظاهر به شادی از آن حالت‌هایی است که حتماً روانشناسان برایش دلیل دارند.
sogand
توی دلم می‌گویم: "عیبی نداره، ما هم خدایی داریم. "
sogand
خواستم از خیرش بگذرم ولی مگر نیروی جاذبه فضولی می‌گذاشت؟!
sogand
دلم می‌خواست بدانم آیۀ یأس درکتاب کدام پیامبر آمده که این قدرسر زبان‌ها افتاده
sogand

حجم

۳۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۳۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
۲۹,۰۰۰
تومان