بریدههایی از کتاب تکثیر تاسفانگیز پدربزرگ
۴٫۳
(۴۶)
پدربزرگ میگفت: آدمهای بسیاری را شناختهام که یک عُمر، از وحشتِ گدایی، گدایانه زندگیکردهاند؛ از ترسِ آنکه مبادا روزی به گدایی بیفتند، پیوسته تکدّیکردهاند، و بیش از این: دزدی، باجخواهی و لجنخواری. آدمهایی که در میانِ خیلِ پیادگان، سواره میروند، لذّتِ سوارهبودن، محرِّک ایشان نیست، بلکه خوفِ از پیادهبودن و با پیادگانْ همقدمشدن، بهسوارهرفتن وادارشان میکند. هر سقوطی، محصولِ وحشتِ از سقوط است...
Fazeli Hamid Reza
پدربزرگ میگفت: آنکس که مدّعیست که «من مصلحتِ دیگری را اینگونه تشخیصدادهام و این اقدام من، نتیجهی مصلحتاندیشی من در بابِ دیگریست» درواقع، در میان مدّت، کلّ مصلحتِ جمیع انسانها را به مخاطره انداختهاست، حیثیتِ بشری را به باد دادهاست، و این حق را به خود، که خویشتن را هوشمندتر، شریفتر، و داناتر از دیگران بداند __ حال آنکه، به دلیلِ همینگونه تفکر، چهبسا کم از همگان هم باشد و نداند.
🌻mehrnaz
ما مقصّر بودیم. ما مقصّر نبودیم. ما اشتباهکردیم. نکردیم. تسلیمشدیم. نشدیم. میدانستیم. نمیدانستیم...
انگار که چندین قرن از آن روز که برای نخستینبار، تصمیمگرفتیم تَن به سوداگریهای وسوسهانگیز امّا جنونآمیزِ یاکوب بسپریم، گذشتهبود.
عمهمَماخ
و چون دلش نمیخواست اقرارکند به اینکه گوشش سنگین شده، اصرارِ غریبی داشت که در گفتوگوهای من، بورخِس، و دوستانِ معدودمان شرکتکند و نظرش را دربارهی چیزهایی که واقعاً نمیدانست چیست بگوید. چشمان محتاج و سختکوشِ پدربزرگ که برای شنیدنِ سخنانِ ما یا حتّی حسکردنِ موضوع مطروح __ درست مثل سگِ گرسنهیی که برای قاپیدن استخوان لَهلَه میزند __ آنطور به تقلّا میافتاد، غالباً من و بورخِس را به گریه میانداخت.
مسافر
انسان را ایمان زنده نگه میدارد نه پزشک.
عاطفه سادات
پنبهکردن در گوشِ نیمی از مردم جهان و بستن چشمهای ایشان، زمانیکه نیمی دیگر از مردم جهان زار میزنند و فریاد از جگر میکشند، البتّه کاریست ممکن؛ امّا باید دید که این کار تا چه حد میتواند دنیا را به سودِ بیخبران یا زارزنندگان تغییربدهد.
MGerafar
علم، اگر پشتکند به یک مجموعه باورها، محسوسات، ملموسات و معتقدات، که نقش اساسی در ساخت و بافتِ زندگی و اندیشههای میلیاردها انسان دارد، این علم، نه یک پایش، که هر دو پایش میلنگد، و نابیناست، و ناشنواست، و نارساست...
علم، باید با مشکلاتِ مردمِ کرهی زمین سروکار داشتهباشد نه تکهسنگهای سیاراتِ دیگر.
M.M. SAFI
بیمارِ سختْ در آزادی، بهْ که سلامتِ مطلق در اسارت. مرگِ آزادمنشانه هزاربار شیرینتر از آنگونه زیستن است که محصول گزینشِ خودِ آدمی نباشد. ملّتها، چرا بههنگام اسارت، آنگونه سرسختانه و جانبازانه میجنگند؟ حال آنکه، در روزگارِ ما، در پناهِ بسیاری از استعمارگران و متجاوزان، میتوان بسیار آسوده و بیدغدغه زندگیکرد؛ چرا میجنگند و میمیرند و تسلیم نمیشوند؟ چون، اسارت، فیحدّ ذاته، از مرگ دشوارتر است.
M.M. SAFI
پدربزرگ میگفت: هر چیز که ذاتِ مثبتی دارد، نتایج مثبتی هم دارد. عشق، درمانده نمیکند؛ چراکه فیحدّذاته برای مقابله با درماندگیها آمدهاست. شجاعت هم. ایمان هم. امید هم. هر اقدام درست هم. این ترس است که ما را اسیر میکند، به خفّت میکشد و به تکدّی وا میدارد...
M.M. SAFI
این خواستهی مسلّمِ استعمار است که شما بهجای هر ساختنی، به گفتوگوهای مُطوّل دربارهی ساختن یا نساختن مشغولشوید و کلنجارهای لفظی را جانشینِ کلنجارهای عملی کنید...
hosein
خاک برسرت کنند که خیال میکنی رُشد عاطفی، دلیل بر ناپُختهبودنِ آدمیست.
سمانه
شده! پیش از اینها، انسان کار میکرد بهخاطر آنکه بتواند زندگیکند؛ حال، انسان خود را زنده نگه میدارد فقط برای اینکه کارکند.
داریوش اعتماد
آدمیزاد چنان خوب تظاهر میکند به وادادگی و تسلیمشدگی و تنسپردگی، که حتّی خود نیز باور میکند که دیگر هیچْ هیچْ هیچ امیدی نیست؛ که البتّه هست، که بهشدّت هم هست، که یک لحظه هم نبوده که نباشد.
•سیب•
ما را غالباً وحشتِ از مرگ اغفال میکند نه لذّتِ از زندگی.
•سیب•
ما اشتباهکردیم، و از پی اشتباه، اشتباه __ در شیبِ خوفناک شتابْافزای اشتباه. دیگر ممکننبود که خطّمان را عوضکنیم. راهمان را. نوع نگاهمان را. نوع نگاهمان را، گرچه عوض هم کردیم؛ امّا زمانیکه دیگر هیچ عوضکردنی، اثری کارآمد نداشت.
•سیب•
شما آزادیِ آدمها را در منطقهی اقدام میتوانید محدودکنید نه در منطقهی عدماقدام.
•سیب•
پدربزرگ خاطرهی بوها را دوستدارد نه خودِ بوها را. او سالهاست که شامهاش بهدرستی کار نمیکند.
•سیب•
زخمهایی شفاناپذیر در قلبهایمان داریم، و تا زندهییم خواهیمداشت.
•سیب•
هرگز به مرگِ پدربزرگ، بدونِ گریستنی دردمندانه در خلوت نمیاندیشیدیم، و تازه از این اندیشه هم بهشدّت میگریختیم.
•سیب•
از دانشمندان و سیاستمداران بخواهید که به نهضتِ عظیم عصر سوم بپیوندند؛ عصری که در آن، انسان آلتِ فعلِ علم نیست، بلکه علمْ ابزار دستِ آدمهاست...
آبیِ آسمونی
حجم
۱۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
قیمت:
۸۷,۵۰۰
تومان