بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم | صفحه ۱۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

بریده‌هایی از کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

۴٫۲
(۳۱۲)
کسی خواهدآمد! به این بیندیش! هیچ پیامی آخرین پیام نیست و هیچ عابری آخرین عابر. کسی مانده‌است که خواهدآمد. باورکن! کسی که امکان آمدن را زنده نگه می‌دارد. بنشین به انتظار!
da☾
چیزی نیست که من از آن با تو سخن نگفته‌باشم.
da☾
هیچ‌چیز تمام نشده‌بود. هیچ پایانی به‌راستی پایان نیست. در هر سرانجام، مفهوم یک آغاز نهفته‌است. چه‌کسی می‌تواند بگوید «تمام‌شد» و دروغ نگفته‌باشد؟
da☾
شادی خریدنِ اشیاءِ نو، شادی لبریزی‌ست.
da☾
من روانِ دائمِ یک دوست‌داشتن هستم.
da☾
هلیا! من هرگز نخواستم که از عشق افسانه‌یی بیافرینم؛ باورکن! من می‌خواستم که با دوست‌داشتن زندگی‌کنم __ کودکانه و ساده و روستایی. من از دوست‌داشتن، فقط لحظه‌ها را می‌خواستم. آن لحظه‌یی که تو را به نام می‌نامیدم.
da☾
من خوب آگاهم که زندگی، یکسر، صحنه‌ی بازی‌ست؛ من خوب می‌دانم. امّا بدان که همه‌کس برای بازی‌های حقیر آفریده نشده‌است.
da☾
بیاموز که مَحَبّت را از میان دیوارهای سنگی و نگاه‌های کینه‌توز، از میان لحظه‌های سُلطه‌ی دیگران، بگذرانی.
da☾
به‌یادبیاور که در این لحظه‌ها نیاز من به تو نیاز من به تمامی ذرّاتِ زندگی‌ست.
da☾
یاد تو هر لحظه با من است؛ امّا یاد، انسان را بیمار می‌کند.
da☾
تو باید زندگی در دشت، در دریا و در کنار تنها پنجره‌ی روشن روز را می‌آموختی. در آسمان را چون ستارگان می‌آموختی. در موج را، خطیر، جوشان، کف‌آلود و وحشی می‌آموختی. تو باید زندگی‌کردن را می‌آموختی.
|یک دختر جوان|
مرا تصدیق‌کنی یا انکار، مرا سرآغازی بپنداری یا پایان، من در پایانِ پایان‌ها فرو نمی‌روم. مرا بشنوی یا نه، مرا جست‌وجو کنی یا نکنی، من مَردِ خداحافظی همیشگی نیستم. بازمی‌گردم؛ همیشه بازمی‌گردم.
Farshid0032
من آهسته می‌گویم: هلیا... در پایدارترین شادی‌ها نیز غمی نهفته‌است، و در پاک‌ترین اعمال، قطره‌یی از ناپاکی.
Farshid0032
من پیش از این بارها گفته ‌بودم که التماس شُکوه زندگی را فرو می‌ریزد. تمنّا، بودن را بی‌رنگ می‌کند. و آنچه از هر استغاثه به جای می‌ماند ندامت است.
Farshid0032
یاد تو هر لحظه با من است
•سیب•
من لبریز از گفتنم نه از نوشتن. باید که اینجا روبه‌روی من بنشینی و گوش‌کنی. دیگر تکرار نخواهدشد.
آترین🍃
یک سنگ بر پیشانیِ سنگیِ کوه خورد. کوه خندید و سنگ شکست. یک روز کوه می‌شکند. خواهی‌دید.
arghavan
در آن لحظه‌یی که تو یک «آری» را با تمام زندگی تعویض می‌کنی، در آن لحظه‌های خطیر که سپر می‌افکنی و می‌گذاری دیگران به‌جای تو بیندیشند، در آن لحظه‌هایی که تو ناتوانی خویش را در برابر فریادهای دیگران احساس می‌کنی، در آن لحظه‌یی که تو از فراز، پا در راهی می‌گذاری که آن‌سوی آن اختتامِ تمامِ اندیشه‌ها و رؤیاهاست، در تمام لحظه‌هایی که تو می‌دانی، می‌شناسی و خواهی‌شناخت، به‌یاد داشته‌باش که روزها و لحظه‌ها هیچ‌گاه باز نمی‌گردند.
arghavan
ما برای فروریختنِ آنچه کهنه‌است آفریده‌شدیم. در ما دَمیدند که طغیانگر و شورش‌آفرین باشیم.
arghavan
مرا تصدیق‌کنی یا انکار، مرا سرآغازی بپنداری یا پایان، من در پایانِ پایان‌ها فرو نمی‌روم. مرا بشنوی یا نه، مرا جست‌وجو کنی یا نکنی، من مَردِ خداحافظی همیشگی نیستم. بازمی‌گردم؛ همیشه بازمی‌گردم.
mah.gh

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۵۰۰
تومان