تو بیدار مینشینی تا انتظارْ پشیمانی بیافریند.
Sajede
هر آشنایی تازه اندوهی تازه است... مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظیست
afsanwh
آنها با ما گِرد یک میز مینشینند، چای میخورند، میگویند و میخندند. «شما» را به «تو» ، «تو» را به هیچ بدل میکنند.
afsanwh
هلیا میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آنکس که غریب نیست شاید که دوست نباشد.
afsanwh
تمنّا، بودن را بیرنگ میکند. و آنچه از هر استغاثه به جای میماند ندامت است.
afsanwh
واژهها در من ماندند و در من مذابشدند و در آن سرمای زندگیسوز، واژهها در وجود من بستند.
afsanwh
بخواب هلیا! دیر است.
دیگر هیچکس نیمهشب بیدارت نخواهدکرد و آهسته نخواهدگفت: «بیداری هلیا؟ بلندشو برویم گنجشک بگیریم.»
|قافیه باران|
هر آشنایی تازه اندوهی تازه است... مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظیست.
|قافیه باران|
در پایدارترین شادیها نیز غمی نهفتهاست، و در پاکترین اعمال، قطرهیی از ناپاکی.
خسروی
در هر سرانجام، مفهوم یک آغاز نهفتهاست.
خسروی
در هر سرانجام، مفهوم یک آغاز نهفتهاست.
yas
پنجره روح مهربانِ اتاق است.
yas
رَجعتی دیگر باید
به حریم مهربانی گلهای نرم ابریشم
به رنگِ روشنِ پَرهای مرغ دریایی
به بادِ صبح
که بیدار میکند
چه نرم، چه مهربان، چه دوست.
yas
ما برای فروریختنِ آنچه کهنهاست آفریدهشدیم.
در ما دَمیدند که طغیانگر و شورشآفرین باشیم.
yas
من، ایماندارم که عشق، تنها تعلّق است. عشق، وابستگیست.
انحلالِ کاملِ فردیت است در جمع.
عشق، مجموعِ تخیلاتِ یک بیمار نیست.
آنچه هر جدایی را تحمّلپذیر میکند اندیشهی پایانِ آن جداییست.
زندگی، تنهایی را نفی میکند، و عشق، بارورترینِ تمامِ میوههای زندگیست.
yas
تحمّلِ تنهایی از گدایی دوستداشتن آسانتر است. تحمّلِ اندوه از گدایی همهی شادیها آسانتر است.
yas
برای دوستداشتنِ هر نَفَسِ زندگی، دوستداشتنِ هر دَمِ مرگ را بیاموز
و برای ساختن هر چیزِ نو، خرابکردن هر چیزِ کهنه را
و برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگبودن را.
yas
برای کودکان، مرگْ سوغاتیست که تنها به پدربزرگها و مادربزرگها میرسد.
yas
بگذار تا تمام وجودت تسلیمشدگی را با نفرین بیامیزد، زیرا که نفرینْ بیریاترین پیامآور درماندگیست.
ندآ
ما هرگز از آنچه نمیدانستیم و از کسانی که نمیشناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغاتِ آشناییهاست.
yas