بریدههایی از کتاب بار دیگر شهری که دوست میداشتم
۴٫۲
(۳۱۲)
هر آشنایی تازه اندوهی تازه است... مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظیست.
sarvenaz
عشق، جمعِ اعداد و ارقام نیست تا بتوان آن را بهآزمایشگذاشت، باز آنها را زیر هم نوشت و باز آنها را جمعکرد.
sarvenaz
مِهر، آن متاعی نیست که بشود آزمود و پس از آن، ضربهی یک آزمایش به حقارتْ آلودهاش نسازد. عشق، جمعِ اعداد و ارقام نیست تا بتوان آن را بهآزمایشگذاشت، باز آنها را زیر هم نوشت و باز آنها را جمعکرد
HODA
به خاطر داشتهباش! سکوت، اثباتِ تهیبودن نمیکند. اینک آنکه میگوید تهیست__ و رُفتگرانْ بیدلیل نیست که شب را انتخابکردهاند.
farzane
ما خیال میکنیم که ساعتْ زندهاست، مثل آدمها، و تو میگویی که ساعت، اگر یک پرنده باشد از اینهمه آوازخواندن خسته میشود و چهقدر هم بد میخواند.
farzane
هیچ پایانی بهراستی پایان نیست. در هر سرانجام، مفهوم یک آغاز نهفتهاست. چهکسی میتواند بگوید «تمامشد» و دروغ نگفتهباشد؟
farzane
ما در روزگاری هستیم، هلیا، که بسیاری چیزها را میتوان دید و باورنکرد و بسیاری چیزها را ندیده باورکرد.
farzane
مرا بشنوی یا نه، مرا جستوجو کنی یا نکنی، من مَردِ خداحافظی همیشگی نیستم.
بازمیگردم؛ همیشه بازمیگردم.
farzane
مرا تصدیقکنی یا انکار، مرا سرآغازی بپنداری یا پایان، من در پایانِ پایانها فرو نمیروم.
farzane
خُب! فراموشکردهام. هلیا! فراموشی را بستاییم؛ چراکه ما را پس از مرگِ نزدیکترین دوستْ زنده نگه میدارد، و فراموشی را با دردناکترینِ نفرتها بیامیزیم؛ زیرا انسان دوستانش را فراموش میکند، کتابهایی را که خواندهاست فراموش میکند، و رنگ مهربان نگاه یک رهگذر را... آن را هم فراموش میکند.
farzane
من آهسته میگویم: هلیا... در پایدارترین شادیها نیز غمی نهفتهاست، و در پاکترین اعمال، قطرهیی از ناپاکی.
farzane
بهیاد داشتهباش
که روزها و لحظهها هیچگاه باز نمیگردند.
به زمان بیندیش و شبیخونِ ظالمانهی زمان.
farzane
شاید که ما نیز عروسکهای کوکی یک تقدیر بودهییم... نمیدانم...
farzane
امّا تقدیر، اگر باشد، بنبستِ تمام خیابانهاست.
farzane
میتوان بهسوی رهایی گریخت اما بازگشتِ به اسارتْ نابخشودنیست.
farzane
هلیا! برای دوستداشتنِ هر نَفَسِ زندگی، دوستداشتنِ هر دَمِ مرگ را بیاموز
و برای ساختن هر چیزِ نو، خرابکردن هر چیزِ کهنه را
و برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگبودن را.
farzane
. آیا کدامین بارانْ تمام غبارها را فرو خواهدشست؟
farzane
روزی دانستیم__ و تو نیز خواهیدانست__ که زمانْ جاودانبودن همهچیز را نفی میکند.
farzane
... تو باید زندگی در دشت، در دریا و در کنار تنها پنجرهی روشن روز را میآموختی.
در آسمان را چون ستارگان میآموختی.
در موج را، خطیر، جوشان، کفآلود و وحشی میآموختی.
تو باید زندگیکردن را میآموختی.
farzane
آنها که تا سپیدِ صبح بیدار مینشینند ستایشگران بیداری نیستند.
farzane
حجم
۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
قیمت:
۴۹,۵۰۰
تومان