بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم | صفحه ۲۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

بریده‌هایی از کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

۴٫۲
(۳۱۲)
ــ باورکن مادر؛ من زبان شبکورها را می‌فهمم؛ زبان همه‌ی پرنده‌ها، من زبان خرگوش‌ها را هم می‌فهمم. ــ بله، تو این را خیلی‌وقت است که می‌گویی اما کاری‌کُن که با آن‌ها حرف‌بزنی. فهمیدن کفایت نمی‌کند.
حــق پرســت
بگذار تا تمام وجودت تسلیم‌شدگی را با نفرین بیامیزد، زیرا که نفرینْ بی‌ریاترین پیام‌آور درماندگی‌ست.
حــق پرســت
ما هرگز از آنچه نمی‌دانستیم و از کسانی که نمی‌شناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغاتِ آشنایی‌هاست.
maryam
آن خنده‌های کودکانه که داشتیم و زیورِ زندگی بی‌آرامِ ما بود اینک جز جنبشی نامحسوس بر لب‌های خشک من به جای نمانده‌است.
maryam
مِهر، آن متاعی نیست که بشود آزمود و پس از آن، ضربه‌ی یک آزمایش به حقارتْ آلوده‌اش نسازد. عشق، جمعِ اعداد و ارقام نیست تا بتوان آن را به‌آزمایش‌گذاشت، باز آن‌ها را زیر هم نوشت و باز آن‌ها را جمع‌کرد.
maryam
اما اگر یک‌روز باغبان واقعاً بخواهد این گل‌ها را از بین ‌ببرد، ما باید آنها را برداریم و از اینجا برویم. همه‌جای زمین برای گل‌های ما خاک هست و مِهر در خاکْ روییدنی‌ست چون گیاه، و خشمْ گیاهی رُستنی‌ست.
maryam
پیرمرد در میانه‌ی راه چون پرنده بر سنگی نشسته‌بود و بی‌دلیل می‌خندید.
maryam
التماس شُکوه زندگی را فرو می‌ریزد. تمنّا، بودن را بی‌رنگ می‌کند. و آنچه از هر استغاثه به جای می‌ماند ندامت است.
maryam
نه، هلیا! تحمّلِ تنهایی از گدایی دوست‌داشتن آسان‌تر است. تحمّلِ اندوه از گدایی همه‌ی شادی‌ها آسان‌تر است. سهل‌است که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدّی حیات برخیزد.
❥ⓕⓣⓜⓗ❥
کلمات در فضا دگرگون می‌شد و آنچه به گوش من می‌ریخت با کُشنده‌ترین زهرها آلوده‌بود. در برابر من، زنان، مردان، کودکان و ابزارها سخن می‌گفتند. شهری مرا سنگسار می‌کرد.
abriin
شهر، آواز نیست که رهگذری به‌یاد‌بیاورد، بخواند و بعد فراموش‌کند. هیچ‌کس شهری را بی‌دلیل نفرین نخواهدکرد. هیچ‌کس را نخواهی‌یافت که راست‌بگوید که شهرم را نمی‌شناسم. انسان خاک را تقدیس می‌کند. انسان در خاک می‌رویَد چون گیاه و در خاک می‌میرد.
❥ⓕⓣⓜⓗ❥
در تمام لحظه‌هایی که تو می‌دانی، می‌شناسی و خواهی‌شناخت، به‌یاد داشته‌باش که روزها و لحظه‌ها هیچ‌گاه باز نمی‌گردند. به زمان بیندیش و شبیخونِ ظالمانه‌ی زمان.
zbabaxni
من از آن که دو انگشت بر او باشد انگشت بر می‌دارم. رقیب، یک آزمایشگرِ حقیر بیشتر نیست. بگذار آنچه از دست رفتنی‌ست ازدست‌برود.
Husayn Parvarde
تحمّلِ تنهایی از گدایی دوست‌داشتن آسان‌تر است. تحمّلِ اندوه از گدایی همه‌ی شادی‌ها آسان‌تر است. سهل‌است که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدّی حیات برخیزد.
Husayn Parvarde
ما هرگز از آنچه نمی‌دانستیم و از کسانی که نمی‌شناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغاتِ آشنایی‌هاست.
Husayn Parvarde
هر آشنایی تازه ‌اندوهی تازه است... مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی‌ست.
Husayn Parvarde
فراموشی را بستاییم؛ چراکه ما را پس از مرگِ نزدیک‌ترین دوستْ زنده نگه می‌دارد، و فراموشی را با دردناک‌ترینِ نفرت‌ها بیامیزیم؛ زیرا انسان دوستانش را فراموش می‌کند، کتاب‌هایی را که خوانده‌است فراموش می‌کند، و رنگ مهربان نگاه یک رهگذر را... آن را هم فراموش می‌کند.
هستی
التماس شُکوه زندگی را فرو می‌ریزد. تمنّا، بودن را بی‌رنگ می‌کند. و آنچه از هر استغاثه به جای می‌ماند ندامت است.
هستی
من برای گریستن نبود که خواندم. من آواز را برای پُرکردن لحظه‌های سکوت می‌خواستم. من هرگز نمی‌خواستم از عشقْ بُرجی بیافرینم مِه‌آلود و غمناک با پنجره‌های مسدود و تاریک. دوست‌داشتن را چون ساده‌ترین جامه‌ی کاملِ عیدِ کودکان می‌شناختم.
nasim
من، ایمان‌دارم که عشق، تنها تعلّق است. عشق، وابستگی‌ست. انحلالِ کاملِ فردیت است در جمع. عشق، مجموعِ تخیلاتِ یک بیمار نیست. آنچه هر جدایی را تحمّل‌پذیر می‌کند اندیشه‌ی پایانِ آن جدایی‌ست. زندگی، تنهایی را نفی می‌کند، و عشق، بارورترینِ تمامِ میوه‌های زندگی‌ست. بیاموز که مَحَبّت را از میان دیوارهای سنگی و نگاه‌های کینه‌توز، از میان لحظه‌های سُلطه‌ی دیگران، بگذرانی.
nasim

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۵۰۰
تومان