بریدههایی از کتاب خیمه
۳٫۷
(۱۰۱)
باد بهدرون خیمه میخزد. شمعت میلغزد و میافتد و خیمهات را به آتش میکشد. از میان سوراخهای سیاهی که در دیوارههای خیمه بهوجود آمدهاند، چشمان کسانی را که زوزه میکشند میبینی، سرخ و رخشانند در نور آتشِ سرپناهِ کاغذی شعلهورت. اما تو همچنان به نوشتن ادامه میدهی. دیگر چه میشود کرد؟
عاطفه
بخشی از نوشتهها باید در مورد صدای زوزهها باشد، که صبح و شب در میان خرابههای بیرون، تپههای شنی، قطعههای یخی، استخوانها و... ادامه دارد. باید حقیقت زوزهها را بنویسی. اما مشکل است. چرا که از پشت دیوارهای کاغذی خیمه، نمیتوانی آنچه میگذرد را درست ببینی. پس نمیتوانی حقیقت را دقیق بیان کنی. نمیخواهی از خیمه بیرون بروی و خودت از نزدیک نظارهگر باشی.
mhb.glm
مینویسی، انگار که زندگیات به نوشتن بستگی دارد.
تحلیلگر بومیم 🌏
چرا فکر میکنی نوشتنت، این جنون خطخطی کردن، درون غاری پوشالی، که کمکم شبیه زندانی بهنظر میرسد، از عقب به جلو و از بالا به پایینِ دیوارها، میتواند کسی را حفظ کند؟ حتی خودت را؟ اینکه دور خود زره یا طلسمی رسم میکنی تا تو را حفظ کند، توهمی بیش نیست. آنها بهتر از تو میدانند که این خیمه چهقدر شکننده است.
زهرا
از میان سوراخهای سیاهی که در دیوارههای خیمه بهوجود آمدهاند، چشمان کسانی را که زوزه میکشند میبینی، سرخ و رخشانند در نور آتشِ سرپناهِ کاغذی شعلهورت. اما تو همچنان به نوشتن ادامه میدهی. دیگر چه میشود کرد؟
اقیانوس آرام
از پشت دیوارهای کاغذی خیمه، نمیتوانی آنچه میگذرد را درست ببینی. پس نمیتوانی حقیقت را دقیق بیان کنی.
اقیانوس آرام
زوزههای مختلفی میشنوی. انسانهایی که زوزه میکشند. بعضی از غم مرگ یا کشته شدن عزیزانشان و بعضی از سر شادمانی، برای پیروزی در کشتن عزیزان دشمنانشان
ناهید
زوزهها به تو نزدیک میشوند؛ داخل خیمه خودت در سکوت کز میکنی تا دیده نشوی. میترسی. برای خودت و بهخصوص کسانیکه دوستشان داری. میخواهی از آنها محافظت کنی. میخواهی همه آنها را درون خیمهات جمع کنی تا در امان باشند.
اما خیمهات از کاغذ ساخته شده است و کاغذ نمیتواند از ورود چیزی جلوگیری کند.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
زوزههای مختلفی میشنوی. انسانهایی که زوزه میکشند. بعضی از غم مرگ یا کشته شدن عزیزانشان و بعضی از سر شادمانی، برای پیروزی در کشتن عزیزان دشمنانشان. بعضی زوزه میکشند و کمک میخواهند. بعضی برای انتقام و بقیه برای خون زوزه میکشند. صدا، کر کننده است و ترسناک. زوزهها به تو نزدیک میشوند؛ داخل خیمه خودت در سکوت کز میکنی تا دیده نشوی. میترسی. برای خودت و بهخصوص کسانیکه دوستشان داری. میخواهی از آنها محافظت کنی. میخواهی همه آنها را درون خیمهات جمع کنی تا در امان باشند.
nikooo
انسانهایی که زوزه میکشند. بعضی از غم مرگ یا کشته شدن عزیزانشان و بعضی از سر شادمانی،
اقیانوس آرام
درون خیمه هستی. فضای بیرون پهناور و سرد است. برهوتی که صدای زوزه در آن میپیچد. پوشیده از پاره سنگ، یخ و شن و گودالهای عمیق پر از حشرات، که میتوانی بهراحتی برای همیشه در آنها فرو روی. همینطور خرابهها، خرابههای فراوانی که اطرافشان پر است از آلتهای شکسته موسیقی، وانهای فرسوده، استخوانهای پستانداران منقرض شده، کفشهایی بدون پا، و قطعات اتومبیل... و بوتههای خاردار، و درختان به هم پیچیده، و بادهای بلند. اما شمع کوچک درون خیمه گرم نگهت میدارد.
JONEOR
چرا فکر میکنی نوشتنت، این جنون خطخطی کردن، درون غاری پوشالی، که کمکم شبیه زندانی بهنظر میرسد، از عقب به جلو و از بالا به پایینِ دیوارها، میتواند کسی را حفظ کند؟ حتی خودت را؟ اینکه دور خود زره یا طلسمی رسم میکنی تا تو را حفظ کند، توهمی بیش نیست.
sepid
چرا فکر میکنی نوشتنت، این جنون خطخطی کردن، درون غاری پوشالی، که کمکم شبیه زندانی بهنظر میرسد، از عقب به جلو و از بالا به پایینِ دیوارها، میتواند کسی را حفظ کند؟ حتی خودت را؟ اینکه دور خود زره یا طلسمی رسم میکنی تا تو را حفظ کند، توهمی بیش نیست. آنها بهتر از تو میدانند که این خیمه چهقدر شکننده است.
ms.ara
همه آنها نمیتوانند آنطور که تو صدای زوزهها را میشنوی آنها را بشنوند. بعضی از عزیزانت فکر میکنند صداها شبیه صدای تفریح کردن است، یا موسیقی بلند، یا صدای جشنی کنار دریا. نمیخواهند درون خیمهی تنگِ تو، با آن شمع کوچک و ترسهایت و وسواس بیمار گونهات به نوشتن، که برایشان بیمعنی است باقی بمانند و دائم سعی میکنند از زیر دیوارهای خیمه به بیرون فرار کنند.
ms.ara
چرا فکر میکنی نوشتنت، این جنون خطخطی کردن، درون غاری پوشالی، که کمکم شبیه زندانی بهنظر میرسد، از عقب به جلو و از بالا به پایینِ دیوارها، میتواند کسی را حفظ کند؟ حتی خودت را؟ اینکه دور خود زره یا طلسمی رسم میکنی تا تو را حفظ کند، توهمی بیش نیست. آنها بهتر از تو میدانند که این خیمه چهقدر شکننده است.
میم ؛
آیا میتوانند تو را بکشند و بعد زوزهکشان جشن بگیرند، یا برعکس اول زوزه بکشند و بعد تو را بکشند و بخورند؟
محمدرضا
اسامی را عوض میکنی. نمیخواهی مدرکی باقی بگذاری و توجه بیدلیلی را به عزیزانت جلب کنی.
اما خیمهات از کاغذ ساخته شده است و کاغذ نمیتواند از ورود چیزی جلوگیری کند. میدانی باید روی دیوارههای خیمه بنویسی. از بالا به پایین و از چپ به راست. باید همه فضای کاغذ را با نوشته بپوشانی.
الهام حمیدی
حجم
۶٫۴ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۰ صفحه
حجم
۶٫۴ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۰ صفحه
قیمت:
رایگان