بریدههایی از کتاب تهمت
۴٫۳
(۹۳۱)
هیچ یک از آنان به روح اعتقاد نداشتند ولی همگی آنان تایید میکردند که بسیاری از امور در این دنیا فراتر از ذهن آدمی میباشد.
Alireza
هیچ یک از آنان به روح اعتقاد نداشتند ولی همگی آنان تایید میکردند که بسیاری از امور در این دنیا فراتر از ذهن آدمی میباشد.
کاربر ۸۵۷۷۷۳۵
هیچ یک از آنان به روح اعتقاد نداشتند ولی همگی آنان تایید میکردند که بسیاری از امور در این دنیا فراتر از ذهن آدمی میباشد.
کاربر ۷۹۵۴۰۲۱
گاهی انسان هرچه تلاش کند بیفایده است.
hoseini
با خود گفت:«به درک! الان میره و آبروریزی میشه. آبروی منو جلو همه میبره. ای احمق!»
zahrayi1995
صداقت ونکین جای هیچ شک و شبهای به جا نزاشت. مطمئنا او سازنده تهمت نبود.
آهینیف پرسید:«پس کی؟پس کی؟»در ذهنش همهی آشنایان را مرور کرد. به سینهاش میزد. «پس کی؟»
راستیان
آهینیف پرسید:«پس کی؟پس کی؟»در ذهنش همهی آشنایان را مرور کرد. به سینهاش میزد. «پس کی
im lock
افسوس! گاهی انسان هرچه تلاش کند بیفایده است.
محمد تقی پور
آهینیف پرسید:«پس کی؟پس کی؟»در ذهنش همهی آشنایان را مرور کرد. به سینهاش میزد. «پس کی؟»
پایان
amirmohammad.ndt
گاهی انسان هرچه تلاش کند بیفایده است.
haniyh mir
هیچ یک از آنان به روح اعتقاد نداشتند ولی همگی آنان تایید میکردند که بسیاری از امور در این دنیا فراتر از ذهن آدمی میباشد.
haniyh mir
نسانهایی که زنده به گور شدهاند توضیح میدادند و حرف یکدیگر را قطع میکردند و نظریات خود را دربارهی روح بیان میکردند. هیچ یک از آنان به روح اعتقاد نداشتند ولی همگی آنان تایید میکردند که بسیاری از امور در این دنیا فراتر از ذهن آدمی میباشد. در اتاق بغلی، استاد ادبیات در حال شرح وقایعی
zahrayi1995
نسانهایی که زنده به گور شدهاند توضیح میدادند و حرف یکدیگر را قطع میکردند و نظریات خود را دربارهی روح بیان میکردند. هیچ یک از آنان به روح اعتقاد نداشتند ولی همگی آنان تایید میکردند که بسیاری از امور در این دنیا فراتر از ذهن آدمی میباشد. در اتاق بغلی، استاد ادبیات در حال شرح وقایعی
zahrayi1995
نسانهایی که زنده به گور شدهاند توضیح میدادند و حرف یکدیگر را قطع میکردند و نظریات خود را دربارهی روح بیان میکردند. هیچ یک از آنان به روح اعتقاد نداشتند ولی همگی آنان تایید میکردند که بسیاری از امور در این دنیا فراتر از ذهن آدمی میباشد. در اتاق بغلی، استاد ادبیات در حال شرح وقایعی
zahrayi1995
من نشون بده. »مارفا بالای یکی از نیمکتها رفت و با احتیاط تکهای از روزنامهی چرب را برداشت. زیر ورق، در دیسی پهن خاویار بزرگی که با ژله پوشیده و با زیتونها و هویجها تزیین شده بود، قرار داشت. آهینیف به خاویار خیره شد و نفس نفس زد. صورتش برقی زد و چشمانش را بست. ا
zahrayi1995
آهینیف به قدری آسوده خاطر شد که چهار لیوان نوشید و پس از همراهی کردن جوانان به اتاقهایشان، به تخت رفت و مانند کودکی معصوم خوابید و روز بعد دیگر به ماجرای خاویار فکر نکرد. اما افسوس! گاهی انسان هرچه تلاش کند بیفایده است. حرفهای شیطانی کار خودش را کرد و استراتژی آهینیف چاره ساز نبود. درست یک هفته بعد، چهارشنبه، پس از کلاس سوم هنگامی که آهینیف وسط اتاق دبیران ایستاده بود و دربارهی پسری به نام ویسکین صحبت میکرد؛ مدیر مدرسه سمت آهینیف رفت و او را به گوشهای کشید.
zahrayi1995
آهینیف یخ کرد به مانند مردی که زنبور نیشش زده باشد به خانه رفت مانند شخصی که روی آن آب جوش ریخته باشند. همانطور که به خانه میرفت، مردم شهر طوری به او نگاه میکردند که انگار با قیر سیاه شده است. در خانه دردسر تازهای در انتظارش بود.
سید مهدی حسینی
صداقت ونکین جای هیچ شک و شبهای به جا نزاشت.
M.AMIN
آهینیف با خودش فکر کرد:«دربارهی من حرف میزنه! دربارهی من، خدا لعنتش کنه! و اون زن هم باور میکنه... میخنده! خدا رحم کنه! نه نمیتونم اجازه بدم... نمیتونم. باید کاری کنم تا مانع باور کردنشون بشم... با همشون حرف میزنم و ذات احمق و شایعه پردازشو فاش میکنم. »
Rayan
افسوس! گاهی انسان هرچه تلاش کند بیفایده است. حرفهای شیطانی کار خودش را کرد و استراتژی آهینیف چاره ساز نبود.
:)
حجم
۸٫۰ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۹ صفحه
حجم
۸٫۰ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۹ صفحه
قیمت:
رایگان