بریدههایی از کتاب خاطرات خونآشام عاشق
۴٫۲
(۶۵)
# دیر کردی؟
# مامورها دنبالم بودند.
# آوردیش؟
# آره. اول پول رو رد کن بیاد. بعد جنس رو تحویل بگیر.
# لعنت بر تو. اول باید ببینمش که اصله یا نه.
# جون تو اصل اصله. بیا نگاهش کن.
ماجرا داشت حساس میشد. سرک کشیدم. دیدم پدرخوانده کتابی را تحویل آبمیوهفروشخوانده داد. اسم کتاب این بود: «چگونه از مواد غیربهداشتی و آشغال میوهها لواشک تهیه کنیم.»
نویسنده: «م. ع. کشکیان»
# دیر شده. الان مدتیه که مدرسهها باز شده.
کتاب دوست
به قول شاعر: ما درون را نگریم و قال را ما برون را بنگیرم و حال را.
کتاب دوست
فکر کردم انتقام هم لیاقت میخواهد که. فکر کردم این مردک دارد با دود سیگار خودش خودش را میکشد، من چرا خودم را به زحمت بیاندازم؟
رفتم دستشویی و دست و پایم را با صابون و آب گرم شستم و نیشم را ضدعفونی کردم که مریض نشوم که. به قول مدیر کل انجمن خونآشامهای مقیم مرکز: «وقتی سوژه به خودش رحم نمیکنه، تو بزرگواری کن و بهش رحم کن.»
کتاب دوست
اما راستش دلم به حالش سوخت که. ما مثل بعضی از این آدمها نیستیم که نمک میخورند نمکدان را هم میخورند
کتاب دوست
به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقی است
چه روزها و شبها که در فکر انتقام سیاه شد
چه شبها و روزها که در فکر انتقام تباه شد
آخرش یه روز از انتقام انتقام میگیرم
حالا میبینی!
کتاب دوست
فکر کردم یعنی این مردک سبیل چخماغی کچلِ
قاتل کتاب
دیروز توی دفتر مشقم صدبار نوشتم
قاتل کتاب
من که مُردم از این شکها
قاتل کتاب
گفتم که: «توی مجله کار میکنم. هم شعر مینویسم و هم ستون پرطرفدار خاطرات یک خونآشام را مینویسم که.»
نیشهایش برقی زد و گفت که: «جدی! همون که میخواست انتقام نامزدش رو بگیره؟ و.»
ی.ح
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
همی پرسم که این چی است و آن چون؟
یکی را دادهای چربی فراوون
یکی را کردهای محتاج یک نون
فاطمه
اندوه تنهایی را احساس کردم
هنگامی که در مرداب سکوت
در باتلاق مرگ
دست و پا میزدم
بیا که دیگر تکرار نشود
دستم را بگیر و مرا بیرون بکش.
anne...
تو مرام من نیست آدمهای فرهنگی را به نیش بکشم. حتی اگر ناموسم را کشته باشند که.
anne...
انتقامگیری شغل مسخرهایه و همه باید هم دیگه رو دوست داشته باشند.
anne...
ما مثل بعضی از این آدمها نیستیم که نمک میخورند نمکدان را هم میخورند
Hanul
ماه را دوست دارم، همانگونه که خورشید را
و همانگونه که شب تاریک را و همانگونه که صبح سپید را
Hanul
خودم زُلیدم، موهایم را ژِلیدم، نیشم را با نیشساب سابیدم و به خیابان پَرکشیدم که
anne...
بیا ای یار دیرآشنا بیا
اگر ناهار نشد، برای شام بیا
اگر شام هم نشد، نشد
حتماً برای ناشتا بیا
این شعر را برای نامزد نازنینم سروده بودم که. آن را با خونم روی دیوار کوچه نوشته بودم که بخواند و کیف کند.
یومی ؛
هشدار!
این خاطرات که خیلی شخصی و بینهایت خصوصی است، خواهشمند است آن را نخوانید.
این خاطرات که با خون دل نوشته شده هر کس آن را بخواند یا روز میمیرد یا شب.
پس خواهش میکنم که...
خواهش میکنم که...
خواهش میکنم که... نخوانید!
⚖️وکیل بعد از این⚖️
عجب رسمیه رسم زمونه
فرقی نداره، پیر و جوونه
خاله سوسکه هم اینو میدونه
که مرد کچل نمیخواد شونه
آسمان دار
آه ای لواشکها
طعم ترش غم را به من ندهید
من شادی میخواهم و طعم شیرین نگاه یار
آه، ای لواشکها
من که مُردم از این شکها
قاتل کتاب
حجم
۷۴۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه
حجم
۷۴۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان