بریده‌هایی از کتاب اقتدار عبوس کلاغ ها

دیگر نمی‌پرسم سفید است یا سیاه هرج‌ومرج‌طلب یا سلطنت‌طلب مُد روز یا ازمُدافتاده از آنِ ماست یا از آنِ آنان و می‌پرسم در او چه نهفته است از انسان و انسان است؟ و نیز می‌پرسم آیا انسان بودن فرضِ مسلم است، انسان بودن از سرِ تصادف است یا باید مقتدرانه به سویش گام برداریم

تو از انسانِ در اسارت می‌نویسی من از اسارتِ در انسان سیم‌های خاردار تو در بیرون‌اند و مرا سیم‌های خاردار از درون می‌خلند ــ خیال می‌کنی تفاوتی است؟ چاقویی است با دو لبه

بنگر آن‌جا محکمه‌ای است پرکوب دشنام می‌دهند دشمنان را و این‌جا متهمی است که کلامش به گوش قاضیان نمی‌رسد گوش قاضیان موم‌اندود است و دختری است این‌جا با گوش‌هایی حساس و صید می‌کند دوستت دارم را از نفس پسری عشق ــ ساده‌ترین آواز ابدی است