بریدههایی از کتاب زمان اشتباه، مکان اشتباه
۴٫۲
(۲۲۲)
«زندگی خیلی کوتاهتر از اونه که بخوای نگران باشی.
matin
حالا که به عقب برگشته، ناگهان میفهمد که این سختگیری پدرش باعث شده در برابر او اعتمادبهنفس کافی نداشته باشد و نتواند درست رفتار کند. همین موضوع در بزرگسالی باعث شده دوستهایی نامعمول و کمی انسانگریز مثل راکش و پولین انتخاب کند، و با کسی مثل کِلی ازدواج کند، چون به او اجازه میدهد خود واقعیاش باشد.
farhangmk
وقتی دوستیها فقط یک نقطهٔ مشترک داشته باشند، بهسرعت محو میشوند.
AS4438
هیچ علاقهای به صبح زود ندارد.
Hami
جنیفر همیشه مصمم بود که برای بچهٔ خودش والد متفاوتی باشد و صادقانه، روراست و منصفانه برخورد کند. اما شاید او هم درست بهاندازهٔ پدرش ناکارآمد ظاهر شده بود.
فائزه قائمی
دروغش اهمیت چندانی نداشت، اما در هر صورت یک دروغ بود.
lucifer
. اما مگر نمیگویند شوخی کردن هم یکی از راههای انکار واقعیت است؟
fateme.gha.l.r.y
به این فکر میکند که چرا همیشه وانمود کرده چیز خاصی پیش نیامده تا بقیه را نگران نکند. چرا همیشه سعی کرده خوب باشد؟
zohreh
از پسش برمیآید. راهی پیدا میکند.
zohreh
«باشه، پس بهم بگو ده سال دیگه دوست داری کجا باشی.»
جنیفر به کِلی نگاه میکند. محو تماشای او شده. با خودش فکر میکند: با تو. میخوام با تو باشم. همون آدمی که قبلاً بودی.
nes
بهسمت کِلی برمیگردد، و هرگز نگاه همسر همیشهجدیاش را در آن لحظه فراموش نمیکند. به چشمهای آبی تیرهٔ او خیره میشود. دنیا یک ثانیه از حرکت میایستد، و در سکوت و سکون آن لحظه، جنیفر فکر میکند: وقتی دلت بشکند، اینشکلی میشوی.
zohreh
انگار زندگی بخشهای جداگانهٔ زیادی دارد و دوستیها، خانهها و دورههای مختلف عمر که زمانی پایانناپذیر به نظر میرسند، دائمی نمیمانند.
Sahba eshghi
مادر و پدر بودن، چه در دوران نوزادی و چه وقتی که بچهها به سن قانونی میرسند، با بیخوابی همراه است، اما بهدلایل مختلف.
هدے جــاݩ
همیشه توی نقش خودت بمون، حتی اگه فکر میکنی ممکنه لو رفته باشی.
lucifer
وقتی دوستیها فقط یک نقطهٔ مشترک داشته باشند، بهسرعت محو میشوند.
پیشی شبزی
اینکه زندگیات را برعکس تجربه کنی خیلی وحشتناک است. چیزهایی میبینی که دفعهٔ قبل اصلاً ندیده بودی. چیزهایی که اصلاً متوجه اهمیت فاجعهبارشان نبودی و نمیدانستی چه اتفاقاتی دارند در زندگیات میافتند.
SARA
فقط دارد به او اطلاع میدهد، اجازه گرفتنی در کار نیست
HAD!S
«گاهی وقتها احساساتی که تجربه میکنیم باعث میشن نتونیم یه چیزهایی رو طوری درک کنیم که واقعاً هستن، نه؟» دستی به ریشهای صورتش میکشد. «اگه میتونستم برم عقب... خیلی چیزها توی زندگیم هستن که حالا که اهمیتشون رو فهمیدم، دوست دارم دوباره برم اونجا و این بار با دقت و توجه بیشتری تجربهشون کنم...»
fateme.gha.l.r.y
پدرش شانه بالا میاندازد و میگوید: «بچهدار شدن خیلی سخته، ولی هیچ کسی این رو به آدم نمیگه.»
fateme.gha.l.r.y
اضافه میکند: «چی بخوریم؟»
پدرش شانه بالا میاندازد. خوشحال است. «هر چی بخوریم خوبه. انگار وقتی یکی دیگه هم هست که باهاش غذا بخوری، در هر صورت یه وعدهٔ خوب و جدی میشه، نه؟ حتی اگه مثلاً لوبیا با نون بخوریم.»
جنیفر دقیقاً درک میکند.
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
حجم
۳۴۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۳۴۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان