بریدههایی از کتاب مزایای منزوی بودن
۳٫۸
(۳۱۶)
دلیل بزرگبودن اونا اینه که هیچکی رو نداشتن که خودشون رو باهاش مقایسه کنن، پس سقف آسمون محدودیتشون بود.
Ali Salehi
هنوز نمیدونم چطور عمو بزرگ فیلی برای اون کار نیفتاد زندان. یه بار از بابام پرسیدم، گفتش آدمایی که این اطراف زندگی میکردن میدونستن که بعضیچیزها هیچ ربطی به پلیس نداره. گفتش که اگه کسی به خواهر یا مادر آدم دست میزد، بهاش رو میداد، و همه ماجرا رو ندید میگرفتن.
Ali Salehi
کریگ گفت که مشکل اینجاست که همه همیشه یکی رو با یکی دیگه مقایسه میکنن و بهخاطر این، آدمها رو بیاعتبار میکنن، درست مثل کلاسهای عکاسیاش.
باب گفت همهی اینا بهخاطر اینه که پدرمادر ما نمیخوان بیخیال جوونیشون بشن و حالا که نمیتونن به چیزی فکر کنن زندگی داره اونا رو میخوره.
آذر خلیلی
میخوام سَم دیگه از کریگ خوشش نیاد.
شاید حالا فکر کنی چون بهش حسودیم میشه. ولی اینطور نیست. صادقانه میگم. فقط چون کریگ واقعاً به سَم گوش نمیده وقتی اون حرف میزنه. منظورم این نیست که آدم بدیه چون نیست. فقط همیشه به نظر گیج و حواسپرت میرسه.
مثل اینه که میتونه عکسی از سَم بگیره، و عکس خوشگل شه. بعد فکر کنه دلیل اینکه عکس خوشگل شده اینه که خودش گرفته. اگه من عکس رو میگرفتم میدونستم تنها دلیل خوشگلافتادن عکس، سَمه.
Ali Salehi
فکر میکنم اگه یه زمانی بچه داشته باشیم و اونا ناراحت باشن، بهشون نمیگم آدمایی توی چین یا جاهای دیگه مثل اون دارن گشنگی میکشن چون این واقعیت رو عوض نمیکنه که اونا ناراحتان، و حتا اگه کسی دیگه وضع بدتری داشته باشه، واقعاً این واقعیت رو برای وضعی که خود آدم داره، خوب و بد، عوض نمیکنه.
Mitra
«من حاضرم برای تو بمیرم. ولی حاضر نیستم برای تو زندگی کنم.»
یه همچین چیزی. فکر میکنم مقصود اینه که هر کسی باید بهخاطر خودش زندگی کنه و بعد این زندگی رو با دیگران هم به اشتراک بگذاره. فکر میکنم به این شکله که آدمها در زندگی هم «سهیم» میشن.
Mitra
نمیدونم چقدر دیگه میتونم بدون یه دوست ادامه بدم. قبلاً میتونستم خیلی راحت اینجوری سر کنم، ولی این برمیگره به وقتی که نمیدونستم داشتن یه دوست چهجوریه. بعضیموقعها وقتی آدم چیزی رو ندونه خیلی راحتتر میشه زندگیاش. خوردن سیبزمینی سرخکرده با مامان کافی میشه.
Mitra
سعی کردم مجلههایی که اونجا بود رو بخونم، ولی باز نتونستم. موضوع این نبود که راجعبه اینکه مردم چی میخورن زیاد نوشته بودن. مشکل جلد مجلهها بود. هر کدوم یه صورت خندان داشتن و رو همهی مجلهها زنی بود که سر و سینهش رو نشون میداد. نمیدونم این زنها این کار رو میکنن تا به نظر خوشگل بیان یا اینکه بخشی از کارشون همینه. برام سؤاله اگه بخوان موفق شن حق انتخابی دارن یا نه.
Mitra
مشغول دیدن پریدنها و مسابقهگذاشتنهاشون شدم و به این فکر کردم که همهی این بچههای کوچیک میخوان یه روزی بزرگ شن و همهی این بچههای کوچیک میخوان همین کارهایی رو انجام بدن که ما انجام میدیم. یه روزی یکی رو میبوسن. ولی برای الان سرخوردن و سورتمهسواری براشون کافیه. فکر میکنم خیلی عالی میبود اگه همیشه سورتمهسواریکردن کافی بود، ولی نیست.
Mitra
میخوام که من واقعی رو دوست داشته باشه، نه چیزی رو که فکر میکنه هستم و نمیخوام فکر و خیالی رو درون خودشون اینور و اونور ببرن. میخوام که بهم نشون بدن، تا منم بتونم احساسش کنم. میخوام بتونن هر کاری که میخوان کنار من انجام بدن، و اگه کاری بکنن که من دوست نداشته باشم، بهشون میگم.»
Stvt
حجم
۱۹۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۷ صفحه
حجم
۱۹۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۷ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان