بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مزایای منزوی‌ بودن | صفحه ۲۷ | طاقچه
کتاب مزایای منزوی‌ بودن اثر کاوان بشیری

بریده‌هایی از کتاب مزایای منزوی‌ بودن

۳٫۸
(۳۱۷)
تا حالا چیزی به اسم «سیکرت سانتا» شنیدی؟ این‌جوریه که جمعی از دوست‌ها، اسماشون رو تو یه کلاه می‌ندازن و قرار می‌شه هر‌کس اسم هر‌کی رو که برداشت کلی کادوی کریسمس براش بخره. کادوها وقتی‌ اون دور‌و‌بر نیستن «مخفیانه» تو کمد اونا گذاشته می‌شه. بعد، آخرسر، یه پارتی می‌گیرن و اون‌جا وقتی‌که آخرین هدیه رو به طرف مقابل می‌دن معلوم می‌شه کی برای کی کادو گرفته.
Stvt
«همه‌ی دنیامه.» «هیچ‌وقت دیگه همچین چیزی رو در مورد هیچ‌کی نگو. حتا در مورد من.» این مامانم بود.
Stvt
به‌شون که نگاه کردم، دیدم واقعاً با همدیگه شادن. یه نوع خوشحالی خوب.
Stvt
برای خود من، همون‌قدر که مامان و بابا رو درک نمی‌کنم، همون‌قدر هم بعضی موقع‌ها برای جفت‌شون احساس تأسف می‌کنم. کاری از دستم برنمی‌آد جز این‌که خیلی زیاد دوست‌شون داشته باشم.
Stvt
خانواده دور هم نشسته بودن و داشتن آخرین قسمت سریال مَش رو نگاه می‌کردن، هرچند خیلی کوچیک بودم، ولی هیچ‌وقت این صحنه رو یادم نمی‌ره. مامانم داشت گریه می‌کرد. خواهرم داشت گریه می‌کرد. داداشم همه‌ی زورش رو گذاشته بود تا گریه نکنه، و بابا حین یکی از آخرین لحظات رفت آشپزخونه تا ساندویچی درست کنه. حالا زیاد راجع‌به خود برنامه چیزی یادم نمونده، چون خیلی کوچیک بودم، ولی بابا هیچ‌وقت برای درست‌کردن ساندویچ جز موقع پیام‌های بازرگانی از پای تلویزیون بلند نشده بود و معمولاً هم مامان رو برای این‌کار می‌فرستاد. رفتم سمت آشپزخونه و دیدم که بابا داره ساندویچ درست می‌کنه و… گریه می‌کنه. حتا بدتر از مامانم داشت گریه می‌کرد. باورم نمی‌شد. وقتی‌که ساندویچ‌اش رو درست کرد، بقیه‌ی مواد رو گذاشت تو یخچال، گریه‌ش رو قطع کرد و چشماش رو مالید، اون‌وقت منو دید.
Stvt
وحشتناک دلم براش تنگ شده، که خیلی عجیبه، چون وقتی این‌جاست هیچ‌وقت حرف خاصی با هم نمی‌زنیم. راستش رو بگم، باز هم حرفی نمی‌زنیم.
Stvt
یهو از این واقعیت آگاه شدم که این من بودم که تو تونل ایستادم و باد به صورتم می‌خوره. برام مهم نبود که مرکز شهر رو دیدم. حتا بهش فکر نمی‌کردم، چون تو تونل ایستاده بودم و واقعاً اون‌جا بودم و همین برای احساس بی‌نهایت‌کردنم کافی بود.
نازی
فکر می‌کنم اگه یه زمانی بچه داشته باشیم و اونا ناراحت باشن، به‌شون نمی‌گم آدمایی توی چین یا جاهای دیگه مثل اون دارن گشنگی می‌کشن چون این واقعیت رو عوض نمی‌کنه که اونا ناراحت‌ان
علیزاده
پاتریک پیشنهاد کرد بازی حقیقت یا جرأت رو انجام بدیم، بازی‌ای که وقتی کله‌ش "وزوز می‌کنه" خیلی دوست داره. حدس بزن کی کل شب جرأت رو فقط انتخاب کرد نه حقیقت رو؟ من. فقط نمی‌خواستم به مری الیزابت حقیقت‌اش رو به‌خاطر یه بازی بگم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
بعضی‌موقع‌ها وقتی آدم چیزی رو ندونه خیلی راحت‌تر می‌شه زندگی‌اش.
Mary gholami

حجم

۱۹۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

حجم

۱۹۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۲۹,۵۰۰
۵۰%
تومان