بریدههایی از کتاب اندوه
۴٫۳
(۱۱۴)
واقعاً میان این هزاران نفر که این سو و آن سو میروند حتی یک نفر هم پیدا نمیشود که به حرفهای یوآن گوش بدهد؟
nasrin
غروب است. دانههای درشت برف اطراف فانوسهای تازه روشن شده، آهسته میچرخند و چون پوششی نرم و نازک روی شیروانیها و پشت اسبان و بر شانه و کلاه رهگذران مینشینند.
bezzad
اسب لاغرش هم سفید شده و بیحرکت ایستاده است. پاهای کشیده و استخوانی و نیمانندش او را به اسبهای مردنی شبیه ساخته است؛ ظاهراً او هم مانند صاحبش به فکر فرو رفته است. اصلاً چطور ممکنست اسبی را از پشت گاوآهن بردارند، از مزرعه و آن مناظری که به آن عادت کرده دور کنند و اینجا در این ازدحام و گردابی که پر از آتشهای سحرانگیز و هیاهوی خاموشنشدنیست، یا میان این مردمی که پیوسته و شتابان در حال حرکتاند رها کنند و باز به فکر نرود...!
fereshteshirpour
جمعیت بیآنکه به او توجه داشته باشد و به اندوه درونیش اعتنایی کند در حرکت است...
K
یوآن بیطاقت میشود، خود را فراموش میکند و همه چیز را برای اسبش تعریف میکند و عقده دل را میگشاید.
کاربر ۵۲۰۲۲۲
واقعاً میان این هزاران نفر که این سو و آن سو میروند حتی یک نفر هم پیدا نمیشود که به حرفهای یوآن گوش بدهد؟
اما جمعیت بیآنکه به او توجه داشته باشد و به اندوه درونیش اعتنایی کند در حرکت است... اندوه او بزرگست و گویی آن را پایانی نیست. اگر ممکن بود سینه یوآن را بشکافند و آن اندوه طاقتفرسا را از درون قلبش بیرون کشند شاید سراسر جهان را فرا میگرفت. اما با وجود این آشکار نیست و خود را گونهای در این حفره کوچک پنهان کرده که حتی روز هنگام هم با چراغ نمیتوان او دید.
m. abdi
مگر آنچه باید بگوید کم است! شنونده باید آه بکشد، تأسف بخورد، زاری و شیون کند. اما گفتوگو با زنها بهترست. گرچه آنها ابله و ناداناند اما با دو کلمه ناله و شیونشان بلند میشود.
DHYANA
واقعاً میان این هزاران نفر که این سو و آن سو میروند حتی یک نفر هم پیدا نمیشود که به حرفهای یوآن گوش بدهد؟
اما جمعیت بیآنکه به او توجه داشته باشد و به اندوه درونیش اعتنایی کند در حرکت است... اندوه او بزرگست و گویی آن را پایانی نیست. اگر ممکن بود سینه یوآن را بشکافند و آن اندوه طاقتفرسا را از درون قلبش بیرون کشند شاید سراسر جهان را فرا میگرفت. اما با وجود این آشکار نیست و خود را گونهای در این حفره کوچک پنهان کرده که حتی روز هنگام هم با چراغ نمیتوان او دید.
DHYANA
دوباره آن سکوت و خاموشی هولناک فرا میرسد.
اندوهی که اندکی پنهان گشته بود دوباره پدید میآید و سینهاش را به شدت میفشارد.
DHYANA
اندوهی که اندکی پنهان گشته بود دوباره پدید میآید و سینهاش را به شدت میفشارد.
چشمان یوآن با اضطراب چون چشم انسان زجرکشیده و شکنجهدیدهای در میان ازدحام خیابان مینگرد.
واقعاً میان این هزاران نفر که این سو و آن سو میروند حتی یک نفر هم پیدا نمیشود که به حرفهای یوآن گوش بدهد؟
اما جمعیت بیآنکه به او توجه داشته باشد و به اندوه درونیش اعتنایی کند در حرکت است... اندوه او بزرگست و گویی آن را پایانی نیست. اگر ممکن بود سینه یوآن را بشکافند و آن اندوه طاقتفرسا را از درون قلبش بیرون کشند شاید سراسر جهان را فرا میگرفت. اما با وجود این آشکار نیست و خود را گونهای در این حفره کوچک پنهان کرده که حتی روز هنگام هم با چراغ نمیتوان او دید.
farnaz Pursmaily
اما گفتوگو با زنها بهترست. گرچه آنها ابله و ناداناند اما با دو کلمه ناله و شیونشان بلند میشود.
baran
حجم
۱۰٫۷ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵ صفحه
حجم
۱۰٫۷ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵ صفحه
قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد