بریدههایی از کتاب نفرین زمین
۵٫۰
(۲)
حق با توست آقا معلم شغل سوای مشغله است. آدمیزاد مشغله میخواهد، تو هم مشغله پیدا میکنی.
نارون
یا پیرمردها که عصازنان راه آخرت را میجستند.
نارون
من کناری کشیدم به فکرکردن در معنی کار و بیکاری و تمدن و هویت و تولید و مصرف و میدیدم که کار یعنی تولید، و یعنی مصرف، و اینهمه یعنی تمدن، پس بیکاری یعنی عدمتولید و پس یعنی قناعت و سپس...یعنی بدویت؟ یا نوع دیگری از تمدن؟ آنوقت فرق این دو در چه؟ آیا تنها در اینکه ابزار کار آدم به چه ضرباتی حرکت میکند؟ پس یعنی ابزار کار آدمی یعنی معرف شخص او شناسنامهاش؟ ...و این سالها همهٔ حرفهای آن پیرمرد ریشوی آلمانی (مارکس) که صد سال پیش ادای موسی را درآورده بود و ما در کلاسهای دانشسرا فرمایشاتش را قرقره میکردیم. اما پس زبان چه میشود؟ و تاریخ؟ و مذهب؟ و آداب؟ این دیگر اوراق شناسنامهٔ آدمی... و بعد. مگر نه این است که این ابزار کار نیست. یک بت تازه است...
نارون
گفتم: - اما اساس این معامله غلط است. تصدیق میکنید؟ آنچه بر سرمان آمد به ما تحمیل شد. هنوز قبولش نکردهایم.
نارون
گفت: - پس چه رئیس. مگر خیال کرده بودی امر دنیا را سلمان و اباذر میگردانند؟ امر دنیا را بورس میگرداند، یعنی ربح، یعنی سرمایه، یعنی اموال منقول، یعنی...
نارون
ولی آن شب، شب دیگری بود. آسمان بهقدری نزدیک بود که به طالعبینان حق دادم، و درد پلنگها را فهمیدم و نیز درد عاشقان را. از چنان آسمانی هرچه میگفتی برمیآمد.
نارون
من به این فکر میکردم که روزگاری کتابی هم خوانده. کتابی که تو هم ممکن است خوانده باشی، اما به دلت ننشسته باشد. چرا که غریبه بودهای. دچار این تنهایی غریزی ده. دچار این بیکسی بدوی در قبال طبیعت. دچار این غربتزدگی و گفتم:
- درویش باز هم فرصت کتابخواندن میکنی؟
نارون
حرفش را بریدم که: - کتاب میخوانی درویش. عرفان میبافی. توی این زندگی جایی برای این حرفها نیست.
- ازقضا جای این حرفها، فقط توی همین زندگی است، وگرنه چرا آدمهای دیگر از این عوالم نداشتهاند؟ آنهایی که کارخانه و تراکتور میسازند؟
نارون
درویش گمان میکند که تا وقتی آدم انتظار چیزی را دارد، یا وقتی کسی به انتظار نشسته، آدم تنها نمیماند. اگر هم بماند تنهاییاش عین یک تب تند است که زود میگذرد. نه مثل تب لازم که دم به ساعت برمیگردد.
نارون
درویشت شاعر نیست، اما میبیند که تو تنها ماندهای. وحشتت گرفته. تو که دنبال مشغله میگردی، باید بتوانی با تنهایی کنار بیایی. درویشت هم تنهاست، عزایی ندارد، عین خار بیابان.
نارون
توی بهشت هم اگر بیرضایت خودت بروی برایت بدل میشود به جهنم.
نارون
حجم
۱۶۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
حجم
۱۶۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
قیمت:
۵۱,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد