«همیشه اینجوری بودی؟ که بتونی توی آدمها چیزی جدا از بدیهاشون ببینی؟»
لیز خندید. «خیلی طول میکشه تا یاد بگیری چطور دنیا رو جایی ببینی که توش آدمها با تو کاری نمیکنن. شوهرم دنبال شکستن دل من یا الی نبود، فقط داشت بنا به خواستههای خودش رفتار میکرد و داستان خودش رو زندگی میکرد. امیدوارم کسی شده باشم که وقتی دیگران فقط سعی میکنن از کنار مسئلهای رد بشن، عصبانی نمیشه.
Zoro2076
«تنها راه رهایی رد شدنه.» و میگفت مهم نیست در چه موقعیتی باشی، هر قدم به قدم بعدی و قدم بعدی به قدم بعد از آن منتهی خواهد شد.
Zoro2076
ممکن است دوشادوش کسانی باشی که بیآنکه بدانند، آخرین لحظات زندگیشان را آنطور که خود میخواهند میگذرانند.
Zoro2076
تناقض حسرت در همین بود؛ درون دلت مأوا داشت، کم میشد تا اینکه میتوانستی فکر کنی کمابیش از بین رفته، تا اینکه زمانی میرسد که به دست کسانی که قصد نداشتهاند هیچ آسیبی به تو برسانند سر برمیآورَد، کاملاً شکل میگیرد و تقویت میشود.
غَزال_ک
مطمئن بود که گذشته چیز باارزشی برایش ندارد. گاهی اوقات مرگ یک رؤیا میتواند بالاخره آزادت کند.
Zoro2076
هویت چیز عجیبی است. آیا ما کسی هستیم که میگوییم، یا کسی میشویم که دیگران میبینند؟ آیا آنها ما را با چیزی که تصمیم میگیریم نشانشان بدهیم تعریف میکنند یا با توجه به چیزی که میبینند، آن هم با وجود تلاش زیادی که برای پنهان کردنش کردهایم؟
Zoro2076