بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هنر عشق ورزیدن | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب هنر عشق ورزیدن

بریده‌هایی از کتاب هنر عشق ورزیدن

نویسنده:اریک فروم
انتشارات:انتشارات جامی
امتیاز:
۳.۶از ۴۰ رأی
۳٫۶
(۴۰)
شخص مازوخیست، برای گریز ازاحساس تحمل‌ناپذیر جدایی و تنهایی، خود را جزئی از وجود شخص دیگری می‌کند، شخصی که حامی و راهبر اوست، شخصی که حکم اکسیژن را در زندگی برای او دارد. نیروی کسی که فرد مازوخیست به او تسلیم می‌شود؛ در نظر وی صد چندان جلوه‌گر می‌شود، خواه چنین کسی آدمی باشد، خواه خدا،
پرستوو
ممکن است آدم با در نظر گرفتن این عقاید به این نتیجه برسد که عشق منحصرا یک عمل ارادی و نوعی تعهد است و اساسا اهمیتی ندارد که آن دو نفر چه کسی باشند. خواه ازدواج به وسیله دیگران ترتیب داده شده باشد، یا نتیجه انتخاب فردی باشد، همین که پیمان زناشویی بسته شد عمل اراده بایستی ضامن تداوم عشق باشد. ظاهرا این نظریه خصلت اسرارانگیز طبیعت بشری و عشق زن و مرد را از یاد برده است. همه ما یکی هستیم ـ با وجود این هر یک از ما هستی خاص و بدون رونوشتی دارد. در مورد روابط ما با دیگران نیز همین تضاد تکرار می‌شود. از آنجا که ما همه یکی هستیم می‌توانیم همه را در حوزه عشق برادرانه دوست داشته باشیم. و چون در عین حال همه یکتا و متفاوتیم، به همان ترتیب هم عشق جنسی مستلزم عناصری خاص و کاملاً فردی است که نه در همه بلکه در افراد معینی وجود دارد.
kamrang
جوهر عشق «زحمت کشیدن» برای چیزی و «رویانیدن» چیزی است، یعنی عشق و زحمت جدایی‌ناپذیرند. آدمی چیزی را دوست می‌دارد که برای آن زحمت کشیده باشد و برای چیزی زحمت می‌کشد که به آن عشق می‌ورزد. توجه و علاقه، ضمنا جنبه دیگری از عشق را نشان می‌دهند؛ و آن احساس مسئولیت است.‌امروزه اغلب استنباط ما از مفهوم احساس مسئولیت، انجام وظیفه یا چیزی است که از خارج به ما تحمیل شده است.‌اما احساس مسئولیت به معنی حقیقی آن، عملی است کاملاً ارادی؛ پاسخ من است به نیازهای بیان شده یا بیان نشده انسانی دیگر.
kamrang
عشق در درجه اول نثار کردن است نه گرفتن. ایثار چیست؟ ممکن است این پرسشی ساده به نظر برسد،‌اما در حقیقت پر از ابهام و پیچیدگی است. اشتباهی که اکثریت مردم مرتکب می‌شوند، این است که ایثار را با «چشم‌پوشی» از چیزی، محروم شدن، و قربانی کردن یکی می‌دانند. فردی که هنوز شخصیت‌اش رشد نیافته و از مرحله گرفتن، سود جستن و اندوختن فراتر نرفته است، از کلمه «ایثار» چنین استنباطی دارد. شخص بازاری همیشه حاضرا ست چیزی بدهد؛‌اما تنها در صورتی که بتواند چیزی در قبال آن بگیرد، ولی در مسلک او دادن بدون گرفتن، یعنی اینکه کلاه سرش رفته است.
kamrang
ایثار چیزهای مادی چندان اهمیتی ندارد، ایثاری که واقعا با ارزش است، اصولاً در قلمرو زندگی انسان قرار دارد. یک انسان چه چیز به انسان دیگر نثار می‌کند؟ او از هستی خویش، از گرانبهاترین چیزی که دارد، یعنی از حیات خویش ایثار می‌کند. این بدان معنی نیست که او ضرورتا خودش را قربانی دیگری می‌کند ـ بلکه او از آنچه در وجود خودش زنده است به دیگری می‌بخشد؛ از شادیش، از علایقش، از ادراکش، از دانشش، از خلق خوشش و از غم‌هایش نثار می‌کند ـ از تمام مظاهر و تجلیات آنچه در او زنده‌اند، می‌بخشد. او، با چنین بخششی از زندگی خود، فرد دیگری را غنی می‌کند، و در ضمن افزودن احساس زندگی در دیگری، احساس زنده بودن را در خودش بارورتر می‌سازد. او به‌امید گرفتن نمی‌دهد، ایثار به خود شادمانی شکوهمندی است.‌اما انسان در ضمن ایثار، خواه ناخواه چیزی را در وجود طرف زنده می‌کند، و همین چیزی که زندگی یافته است به نوبه خود به سوی او برمی‌گردد.
kamrang
کتاب‌ها به وسیله انجمن‌ها کتاب می‌شوند، فیلم نمایشنامه را صاحبان تئاتر و سینما انتخاب می‌کنند و پول آگهی‌های تبلیغاتی را نیز آنها می‌پردازند، بقیه کارها نیز یکسانند: ماشین‌سواری روز یکشنبه، تماشای تلویزیون، ورق بازی، مهمانی‌ها. از تولد تا مرگ، از این دوشنبه تا آن دوشنبه، از صبح تا شام ـ همه فعالیت‌ها در یک خط سیر عادی، از قبل قالب‌ریزی شده و پیش ساخته هستند. فردی که در شبکه این خط سیر گرفتار می‌شود، چطور می‌تواند از یاد نبرد که انسان است، که فردیتی متفاوت با دیگران دارد، که‌امکان زیستن با همه‌امیدها و ناامیدی‌ها، با غم‌ها و ترس‌ها، با آرزوی عشق و دلدادگی و وحشت از هیچ و از جدایی، تنها یک بار به او داده شده است؟
kamrang
به زحمت کسی به این فکر می‌افتد که عشق نیز مانند هنرهای دیگر احتیاج به آموزش و شناخت دارد.
سان
آموختن هنر عشق ورزیدن، مانند هنرهای دیگر نیاز به تمرین و تمرکز دارد
سان
واضح است که احترام وقتی میسر است که من به استقلال دست یافته باشم؛ یعنی موقعی که بتوانم بدون تسلط و بهره‌کشی از فردی دیگر، و بدون استفاده از چوب زیر بغل، سرپای خود بایستم و راه بروم. احترام تنها بر پایه آزادی استوار است: به مصداق یک ترانه کهن فرانسوی، «عشق فرزند آزادی است» و نه مولود سلطه‌جویی.
mozhdeh
در سراسر زندگی هر عمل ناچیز، یا مهم وقف شناخت خدا می‌گردد،‌اما شناخت نه از راه تفکر درست، بلکه از راه عمل درست.
شاخه نبات
جوهر عشق «زحمت کشیدن» برای چیزی و «رویانیدن» چیزی است، یعنی عشق و زحمت جدایی‌ناپذیرند. آدمی چیزی را دوست می‌دارد که برای آن زحمت کشیده باشد و برای چیزی زحمت می‌کشد که به آن عشق می‌ورزد.
زینب آذرگشب
که هیچ کس نباید برای رسیدن به هدف خود، دیگری را وسیله قرار دهد. انسان‌ها تا آنجا برابرند که خود غایت و هدف باشند، نه وسیله‌ای برای یکدیگر.
زینب آذرگشب
اثبات زندگی خود سعادت، رشد و آزادی خویش ریشه در استعداد عشق ورزیدن شخص دارد، یعنی دلسوزی، احترام، احساس مسئولیت و شناخت.
شاخه نبات
عشق واقعی یک «تأثر» به معنی تحت تأثیر دیگری قرار گرفتن نیست، بلکه کوشش فعالی است برای رشد خوشبختی معشوق، که ریشه آن در استعداد عشق ورزیدن خود شخص قرار دارد.
شاخه نبات
عشق اصیل تجلی باروری و دلسوزی، احترام و احساس مسئولیت و دانش و شناخت را می‌رساند.
شاخه نبات
برعکس، در کلیه کسانی که قادرند دیگران را دوست بدارند، همواره نوعی عشق به خود نیز دیده می‌شود
شاخه نبات
شکل فعال پیوند همزیستی و تعاونی، سلطه‌جویی یا به استناد اصطلاحی که روانشناسی برای مازوخیسم دارد، سادیسم نامیده می‌شود. شخص سادیست فرد دیگری را جزء لاینفک خود می‌سازد تا بدین وسیله از احساس تنهایی و زندانی بودن خود فرار کند. فرد سادیست با زیر سلطه قرار دادن شخصی که او را می‌پرستد، مغرور می‌شود و خود را برتر از آنچه هست می‌پندارد.
رهگذر
صورت انفعالی پیوند همزیستی تعاونی، همان تسلیم یا به اصطلاح پزشکی مازوخیسم است. شخص مازوخیست، برای گریز ازاحساس تحمل‌ناپذیر جدایی و تنهایی، خود را جزئی از وجود شخص دیگری می‌کند، شخصی که حامی و راهبر اوست، شخصی که حکم اکسیژن را در زندگی برای او دارد. نیروی کسی که فرد مازوخیست به او تسلیم می‌شود؛ در نظر وی صد چندان جلوه‌گر می‌شود، خواه چنین کسی آدمی باشد، خواه خدا، انسان مازوخیست با خود می‌گوید که او همه چیز است و من جز این که جزئی از اویم، چیز دیگری نیستم.
رهگذر
بشریت بدون عشق، نمی‌توانست حتی یک روز هم به حیات خود ادامه دهد. با این وجود، اگر حصول اتحاد بین دو نفر را «عشق» بنامیم، در وضع دشواری قرار می‌گیریم. ممکن است پیوند از راه‌های گوناگونی به دست آید ـ و اهمیت این تفاوت‌ها کمتر از وجوه اشتراک صورت‌های گوناگون عشق نیست. آیا همه آنها را باید عشق بنامیم؟ یا باید کلمه «عشق» را برای نوع خاصی از پیوند نگه داریم، پیوندی که در همه ادیان بزرگ بشردوستانه و مکاتب فلسفی چهار هزار سال گذشته تاریخ شرق و غرب به عنوان فضیلت و کمال مطلوب شناخته شده است؟
رهگذر
جامعه معاصر این آرمان برابری را که در آن اثری از فرد باقی نمانده است، توصیه می‌کند، زیرا به انسان‌هایی نیاز دارد که چون اتم همه یک شکل هستند تا بتواند آن‌ها را به راحتی و بدون اصطکاک در یک مجموعه یا کل به کار بگیرد، این افراد همه از یک فرمان تبعیت می‌کنند، در حالی که خیال می‌کنند از خواسته‌ها و آرزوهای خود پیروی می‌کنند. درست همان‌طور که تولید کلان نیاز به استاندارد کردن کالاها دارد، روند اجتماعی نیز نیازمند استاندارد کردن انسان است و این استاندارد کردن را «برابری» می‌نامند. اما پیوندی که از راه سازگاری با جماعت به وجود بیاید حاد و شدید نیست؛ بلکه آرام است، و از جریانی منظم و عادی اثر می‌پذیرد؛ و درست به همین دلیل اغلب نمی‌تواند اضطراب جدایی را التیام بخشد.
رهگذر

حجم

۱۲۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۲۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰
۳۰%
تومان