بریدههایی از کتاب هنر عشق ورزیدن
۳٫۶
(۴۰)
اما میتوانم شناخت خود را نسبت به او عمیقتر سازم، در نتیجه میفهمم که او مضطرب و نگران است، احساس تنهایی و یا احساس گناه میکند. بدین ترتیب در مییابم که اوقاتتلخی و عصبانیت او تظاهر چیز عمیقتری است، در نتیجه متوجه میشوم که او فردی مضطرب و ناراحت است، یعنی انسانی که رنج میکشد، و نه آدمی که فقط بدخو و عصبانی است.
پرستوو
عشق کودکانه از این اصل پیروی میکند: «من دوست دارم چون دوستم دارند.» عشق پخته و بالغ از این اصل پیروی میکند: «مرا دوست دارند چون دوست دارم.» عشق نابالغ و ناپخته میگوید: «من دوستت دارم چون به تو نیاز دارم.» عشق رشد یافته میگوید: «من به تو نیاز دارم چون دوستت دارم.»
شاخه نبات
عشق پدرانه بیقید و شرط نیست. اساس آن این است که «من تو را دوست دارم، برای آنکه انتظارات مرا برمیآوری، برای اینکه وظیفهات را انجام میدهی، برای اینکه مثل خودم هستی.» ما در عشق مشروط پدرانه نیز، مانند عشق بیقید و شرط مادرانه، با یک جنبه منفی و یک جنبه مثبت برخورد میکنیم، جنبه منفی آن در این واقعیت است که برای عشق پدر باید شایسته بود، یعنی اینکه اگر فرزند مطابق انتظارات پدر رفتار نکند عشق زایل میشود. در طبیعت عشق پدرانه این حقیقت نهفته است که اطاعت فضیلتی مهم و نافرمانی گناهی بزرگ محسوب میشود ـ که کیفرش باز پس گرفتن عشق پدرانه است.
جنبه مثبت آن نیز به همین میزان حائز اهمیت است. از آنجا که عشق او مشروط است، پس من میتوانم با کوشش خود آن را به دست بیاورم،
کاربر ۵۱۵۸۱۹۹
در عهد ویکتوریا، مانند بسیاری از فرهنگهای باستانی عشق اساسا یک تجربه شخصی و خود به خود نبود که سرانجام به زناشویی بیانجامد. برعکس، ازدواج طبق رسوم مرسوم زمان و توسط خانواده طرفین و یا به وسیله واسطهها انجام میگرفت. و یا ازدواج بدون هیچ دخالتی و تنها بر مبنای ملاحظات اجتماعی صورت میگرفت و عشق میبایست پس از ازدواج بین طرفین به وجود میآمد.
Orafa
آنان نه سخنان طرف مقابل را جدی میگیرند، نه جوابهای خود را. در نتیجه از حرف زدن خسته میشوند. آنان در این توهم به سر میبرند که اگر با تمرکز گوش میدادند از این خستهتر میشدند. حال آنکه عکس این درست است. هر نوع فعالیتی که با تمرکز انجام گیرد، انسان را بیدارتر و سرحالتر میکند (گرچه بعدا نوعی خستگی طبیعی و مفید جای آن را میگیرد) در حالی که هر نوع کاری که بدون تمرکز حواس انجام پذیرد، انسان را کسل و خوابآلوده میکند - با وجود این شخص در پایان روز به دشواری خوابش میبرد.
پرستوو
انسان واقعا متدین، اگر پیرو جوهر عقیده یکتاپرستی باشد، هرگز برای چیزی دعا نمیکند، و از خدا انتظار چیزی ندارد، عشق او به خدا مانند مهر کودک به پدر یا مادرش نیست، او تا به آن حد فروتنی پیدا میکند که قبول میکند هیچ چیز درباره خدا نمیداند. خدا برای او مظهری است که انسان، در مراحل اولیه تحول خود، در وجود او جامعیتی را بیان میکرد که بشر همواره برای دستیابی به آن میکوشد، یعنی قلمرو معنویت، عشق، حقیقت و عدالت. او به اصولی که «خدا» نماینده آنهاست ایمان دارد، اندیشه او حقیقت، زندگیش، عشق و عدالت است، و تمامی زندگی خود را فقط تا آنجا ارزشمند میداند که برای شکوفا ساختن هر چه بیشتر نیروهای انسانی خود به او فرصت دهد - به منزله تنها واقعیت مهم، به منزله تنها غایت مطلوب و اینکه او سرانجام درباره خدا سخن نمیگوید - حتی نام او را بر زبان نمیراند. بنابراین، برای او عشق به خدا، اگر لازم باشد این کلمه را بر زبان بیاورد، به معنای دستیابی به توانایی کامل برای دوست داشتن و تحقق بخشیدن به آنچه که «خدا» در نفس او مظهر آن است، میباشد.
kamrang
مادر از گریه کودکش بیدار میشود، در حالی که صدایی به مراتب بلندتر از گریه کودک او را بیدار نمیکند.
1984
عشق تنها جواب عاقلانه و رضایتبخش به معمای هستی انسان است
همراز
سیمون ویل به زیبایی بیانکرده است: «همین کلمات[ مثلاً کلماتی که مردی به همسرش میگوید: «دوستت دارم» ]برطبق اینکه چگونه و با چه لحنی ادا شوند میتوانند پیش پا افتاده و معمولی یا فوقالعاده باشند. این چگونگی بیان بستگی به عمق آن سرچشمهای در هستی انسانها دارد که کلام از آن جاری میشود، بیآنکه اراده انسان در آن دخالت داشته باشد. از طریق مطابقت معجزهآسایی، این سخنان در دل شنونده نیز به کانون مشابهی مینشیند. بدین ترتیب شنونده، اگر قوه تشخیص داشته باشد، میتواند ارزش واقعی آن سخن را دریابد.»
میلاد
جوهر عشق «زحمت کشیدن» برای چیزی و «رویانیدن» چیزی است، یعنی عشق و زحمت جداییناپذیرند.
ماهی
در حقیقت آنچه را که اکثر مردم فرهنگ فعلی ما از محبوب بودن درک میکنند؛ اساسا ترکیبی است مابین مردم پسندی و جذابیت جنسی.
reza
عشق نیز مانند هنرهای دیگر احتیاج به آموزش و شناخت دارد
Orafa
آموختن هنر عشق ورزیدن، مانند هنرهای دیگر نیاز به تمرین و تمرکز دارد.
معجزه ی سپاسگزاری
نقطه مقابل این پیوند همزیستی و تعاونی، عشق بالغ با حفظ تمامیت شخصیت و فردیت میباشد. عشق نیروی فعال انسان است، نیرویی که دیوار بین انسانها را میشکند، نیرویی است که او را به دیگران پیوند میدهد، عشق انسان را بر احساس انزوا و جدایی چیره میسازد، با این حال به اوامکان میدهد که خودش باشد و کلیت شخصیت خود را حفظ کند.
پرستوو
شخص سادیست فرد دیگری را جزء لاینفک خود میسازد تا بدین وسیله از احساس تنهایی و زندانی بودن خود فرار کند. فرد سادیست با زیر سلطه قرار دادن شخصی که او را میپرستد، مغرور میشود و خود را برتر از آنچه هست میپندارد.
پرستوو
و این نیاز در انسان وجود دارد که همیشه خود را با دیگران متفاوت بداند، سعی میکند که این احساس را توسط تفاوتهای جزئی برای خود ارضا کند
پرستوو
در حقیقت، آنها شدت اولیه این شیفتگی «احمقانه» را دلیلی بر علاقه خود میپندارند، در حالی که ممکن است تنها دلیل چنین عشقی، قید و بند، تنهایی و بیعشقی ایام گذشته آنها بوده باشد.
پرستوو
زندگی معنایی ندارد، جز معنایی که انسان به آن میدهد، بشر کاملاً تنهاست، مگر اینکه به دیگران یاری دهد.
kamrang
برابری به عنوان یکی از شرایط رشد فردیت در حقیقت ماهیت فلسفه روشنگری دنیای غرب بود. منظور از چنین برابری (که کانت آن را روشنتر از همه بیان کرده است) این است که هیچ کس نباید برای رسیدن به هدف خود، دیگری را وسیله قرار دهد. انسانها تا آنجا برابرند که خود غایت و هدف باشند، نه وسیلهای برای یکدیگر. متفکران مکاتب مختلف سوسیالیستی، به پیروی از فلسفه روشنگری، برابری را همطراز با از بین رفتن استثمار، و بهرهکشی انسان از انسان تعریف کردهاند، خواه این بهرهکشی ظالمانه باشد خواه «انسانی».
kamrang
تساوی زنان، که اغلب به عنوان پیشرفت بشر از آن نام میبرند، باید باشک و تردید نگریست. مسلما من مخالف تساوی زنان نیستم،اما جنبههای مثبت این گرایش به برابری نباید ما را بفریبد. این نیز گرایشی است برای از بین بردن تفاوتها. برابری با چنین بهای گزافی خریداری شده است: زنان برابرند، زیرا دیگر با مردان تفاوتی ندارند. این فرض فلسفه روشنگری که روح جنسیت ندارد، عملاً مورد واقع شده است. این اعتقاد، که زن و مرد از نظرجنسی در دو قطب مخالف قرار دارند، در حال نابودی است، و همگام با آن عشق جنسی نیز که مبتنی بر این تفاوت است، رو به زوال میرود. مرد و زن یکی میشوند،اما نه به عنوان دو جنس مخالف برابر. جامعه معاصر این آرمان برابری را که در آن اثری از فرد باقی نمانده است، توصیه میکند، زیرا به انسانهایی نیاز دارد که چون اتم همه یک شکل هستند تا بتواند آنها را به راحتی و بدون اصطکاک در یک مجموعه یا کل به کار بگیرد، این افراد همه از یک فرمان تبعیت میکنند، در حالی که خیال میکنند از خواستهها و آرزوهای خود پیروی میکنند.
kamrang
حجم
۱۲۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۲۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰۳۰%
تومان