پس آنگاه او، این نظرباز ظریفترین نکته را به زبان آورد : اینکه عاشق خداگونهتر از معشوق است، چون خدا در اوست، و در دیگری نیست ــ این شاید ظریفانهترین و رندانهترین نکتهای بود که تا آن زمان به اندیشه بشر راه یافته بود، و همه نیرنگبازی و پنهانسازی هوس و شیفتگی از آن برمیخیزد.
pegahl
ما شاعران نمیتوانیم راه زیبایی را در پیش گیریم، مگر که اروس همراهیمان کند و راهبری را به دست گیرد؛ آری، اگر هم ما بهگونه خویش قهرمان باشیم و نبردی جنگآزموده باز به مانند زنانیم، چون تعالی ما به احساس است، و شور و شوق ما بالطبع از عشق ــ میل ما این است. و ننگمان هم همین. پس میبینی که ما شاعران نه خردمند توانیم بود و نه صاحب شأن، که ناگزیر به گمراهی میرویم. و بالطبع ماجراجویان حقیر احساسیم؟ شیوه استادانه قلممان دروغ و دیوانگی است. نام و آوازه افتخارآمیزمان یک شوخی مسخره، اعتماد عامه به ما بینهایت مبتذل، تربیت مردم و جوانان از راه هنر کاری است نابخردانه، که باید ممنوع شود. مگر ممکن است کسی که میلی طبیعی و اصلاحناپذیر به تباهی دارد. برای تربیت مردم صالح باشد؟ البته ما دوست داریم، این میل را کتمان کنیم و شأن خویش نگاه داریم، ولی هرکار هم که بکنیم، این میل ما را به همانسو میکشد.
محمدعلی دهاقین
و نامش را صدا میزدند، این نام را، که همچون نام شب بر تمامی ساحل سیطره داشت،
ali73
چنین به نظرش آمد، که هیچچیز جریان عادی خود را ندارد، دنیا شکل غریبی به خود میگیرد، که شاید لازم باشد جلوش گرفته شود. در این لحظه این احساس به او دست داد، که گفتی بر امواج شناور شده، و چون با وحشتی نابجا سربلند کرد، متوجه شد، هیکل سنگین و سیاه منظر کشتی به کندی از دیواره کنار دریا جدا میشود.
MTA