بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هری پاتر و جام آتش | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب هری پاتر و جام آتش

بریده‌هایی از کتاب هری پاتر و جام آتش

امتیاز:
۴.۱از ۱۸ رأی
۴٫۱
(۱۸)
دامبلدور اعلام کرد: «نمایندهٔ هاگوارتز سدریک دیگوری خواهد بود!»
roshana
هری گفت: «آخ جون! جمعه زنگ آخر معجونگری داریم! اسنیپ وقت نمی‌کنه مسموممون کنه!»
roshana
فکر می‌کنم به‌درستی برآورد کرده‌ام که تو در نیمه‌های زمستان به دنیا آمدی.» هری گفت: «نه. ماه ژوئیه به دنیا اومدم.»
roshana
پرسی بهشان گفت: «نمی‌تونم مرخصی گرفتن رو توی این وضعیت توجیه کنم. آقای کراوچ کم‌کم دارن حسابی به من تکیه می‌کنن.»
roshana
از گاوصندوقت برات طلا هم برداشته...
roshana
«یه چیزی هست که بهتون نگفته‌ام. شنبه صبح دوباره از درد جای زخمم از خواب پریدم.» واکنش‌های ران و هرماینی تقریباً همان چیزی بود که هری توی اتاقش در خانهٔ خیابان پریوت تصور کرده بود. هرماینی وحشت‌زده نفسش را فروخورد و درجا شروع کرد به پیشنهاد دادن و نام چند کتاب مرجع و آدم‌های مختلف را آورد، از البوس دامبلدور گرفته تا مادام پامفری سرپرستار مدرسه. ران مات‌ومبهوت مانده بود. «ولی آخه... مگه اونجا بود؟ همونی‌که‌می‌دونی؟ یعنی می‌گم... مگه دفعهٔ قبل که جای زخمت هی درد می‌گرفت، همونی‌که‌می‌دونی توی هاگوارتز نبود؟»
roshana
فاج که انگار جوش آورده بود، گفت: «انگلیسی بلدی؟ اون‌وقت از صبح تا حالا من رو مجبور کردی هی بال‌بال بزنم!» وزیر بلغارستان شانه بالا انداخت و گفت: «آخه خیلی بامازه بود.»
roshana
پسرک هم فریادزنان می‌گفت: «لیسه‌مو تِلِکوندی! لیسه‌مو تِلِکوندی!»
roshana
یه گوشه نشستن و غصه خوردن که دردی رو دوا نمی‌کنه. هرچی بخواد بشه، می‌شه و ما هم باش روبه‌رو می‌شیم.
Fatemeh Najjar
آدم‌حسابی‌ها رو می‌شه مثل آب خوردن گول زد پاتر.
Fatemeh Najjar
دامبلدور که همچنان با دقت به سقف نگاه می‌کرد، گفت: «این هم شاهد زندهٔ همون چیزی که من داشتم می‌گفتم. من نامه‌های تعداد بی‌شماری از پدر و مادرها رو نشونت دادم که تو رو از زمان تحصیل خودشون به یاد دارن و خیلی رک و پوست‌کنده به من گفتن که اگه اخراجت کنم، می‌آن سراغم...»
امیر مهدی دشتی
هری به هگرید زل زد و گفت: «معلومه که هنوز هم می‌خوایم دوستت باشیم! نکنه فکر می‌کنی چیزهایی که اون اسکیترِ گوساله...» به دامبلدور نگاه کرد و فوری گفت: «ببخشید آقا.» دامبلدور زل زد به سقف، انگشت‌هایش را دور هم چرخاند و گفت: «من یه لحظه شنوایی‌م رو از دست دادم و اصلاً نشنیدم چی گفتی هری.»
امیر مهدی دشتی
مراقب خودت باش. منتظر نامه‌ات هستم که قول بدهی دیگر از محوطهٔ مجاز خارج نمی‌شوی. سیریوس هری که کمی جوش آورده بود، نامهٔ سیریوس را تا کرد و گذاشت توی جیب ردایش. گفت: «با اون کارهایی که خودش توی مدرسه می‌کرده، خیال کرده کیه که واسه من دربارهٔ بیرون رفتن از محوطه سخنرانی می‌کنه؟»
Mehraban
هری گفت: «برم یکی رو صدا کنم؟ مادام پامفری رو بیارم؟» دامبلدور سریع گفت: «نه، همین‌جا بمون.»
Mehraban
وقتی به رختخواب رفت، عزمش را جزم کرد... وقت آن رسیده بود که غرورش را کنار بگذارد
Mehraban

حجم

۶۵۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۰۸ صفحه

حجم

۶۵۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۰۸ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۷۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد