بریدههایی از کتاب هری پاتر و جام آتش
۳٫۹
(۱۴)
تا چشم هری به جعبهها افتاد، ترسید. نکند دوباره اسکروتهای جدیدی از تخم درآمده باشند؟ اما وقتی بهاندازهای نزدیک شد که داخل جعبهها را ببیند، چشمش افتاد به چند جانور سیاه پشمالو با پوزههای دراز. پنجههای جلویشان عجیب و مثل بیلچه تخت بود و سرشان را بالا گرفته بودند و با قیافههای مؤدب و متعجب از اینهمه توجه، رو به بچههای کلاس پلک میزدند.
همهٔ بچههای کلاس که جمع شدند، هگرید گفت: «به اینها میگن نیفلِر. بیشتر توی معدنها پیدا میشن. چیزهای برقبرقی دوس دارن... ایناها، نیگا کنین.»
Mehraban
تا چشم سدریک به هری افتاد، خندید.
«کارت عالی بود هری.»
هری هم در جوابش خندید و گفت: «تو هم همینطور.»
Mehraban
آقای ویزلی که که جوش آورده بود، گفت: «حواست رو جمع کن داری با کی حرف میزنی ایموس! بهنظرت احتمال داره هری پاتر نشان شوم رو ظاهر کنه؟»
Mehraban
هری فکر کرد بازگو کردن حرف پروفسور اسپراوت روشی بسیار ملاحظهکارانه برای سر حال آوردن نویل بوده است؛ خیلی کم پیش میآمد نویل از زبان دیگران بشنود که در کاری مهارت دارد. این از آن کارهایی بود که پروفسور لوپین میکرد.
Mehraban
کراوچ و فریادزنان گفت: «ارباب تاریکی دوباره برمیخیزه کراوچ! ما رو بنداز توی آزکابان. اونجا منتظر میمونیم! ارباب تاریکی دوباره برمیخیزه و آزادمون میکنه و پاداشی به ما میده فراتر از اونچه نصیب هواداران دیگهش میشه! فقط ما بهش وفادار موندیم! فقط ما سعی کردیم پیداش کنیم!»
طلا در مس
حتی اگر کارکاروف به او صفر داده بود هم برایش اهمیتی نداشت. همین که ران بهخاطر او اینقدر جوش آورده بود، بهاندازهٔ صد امتیاز میارزید. البته این را به ران نگفت، اما با قلبی سبکتر از باد هوا برگشت و از محوطه خارج شد.
امیرحسین رئوف نیا
هری با اخمهای درهم گفت: «باید بهجای تو با اسنیپ مصاحبه میکرد. اون با کمال میل تا میتونست ازم بد میگفت. پاتر از همون اول که پاش به مدرسه رسیده، همهٔ قانونها رو زیر پا گذاشته...»
ران و هرماینی خندیدند و هگرید گفت: «پس دربارهت همچین میگه، آره؟ خب حالا شاید چند باری یهریزه پات رو کج گذاشته باشی هری، ولی واقعاً بچهٔ بدی که نیستی.»
هری خندان گفت: «لطف داری هگرید.»
Mehraban
فرِد و جرج هم آمدند و سر میز او و هری و هرماینی نشستند.
جرج پرسید: «پیگویجین رو بهمون قرض میدی ران؟»
ران گفت: «نه، رفته نامه برسونه. حالا واسه چی؟»
فرِد با مسخرهبازی گفت: «چون جرج میخواد دعوتش کنه جشن یول.»
جرج گفت: «چون ما هم میخوایم یه نامه بفرستیم دیگه خنگول جون.»
Mehraban
واقعاً شگفتانگیز بود که بینز میتوانست واقعهای وحشیانه و خونبار مثل شورش گابلینها را هم طوری تعریف کند که بهاندازهٔ گزارش پرسی دربارهٔ ضخامت کف دیگها خستهکننده شود.
Mehraban
هری خیلی بیشتر از همیشه بدن خودش را حس میکرد؛ حواسش به قلبش بود که تندتند در سینه میکوبید و انگشتهایش که از ترس گِزگِز میکردند... در عین حال، انگار از بدن خودش خارج شده بود، دیوارهای خیمه را از دور میدید و صدای جمعیت را از دوردست میشنید...
Mehraban
حجم
۶۵۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۰۸ صفحه
حجم
۶۵۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۰۸ صفحه
قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۷۰,۰۰۰۵۰%
تومان