بریدههایی از کتاب زنی با زنبیل
۳٫۳
(۳)
لیزا قهوه درست میکرد. یه قاشق قهوه، یه قاشق شکر و یه فنجون آب سرد رو میریخت توی کاسه، میذاشت گرم بشه. وقتی میخواست بجوشه برمیداشت میریخت تو فنجون. قهوه نباید بجوشه.
وقتی فالمو دید گفت: «چند تا شوهر میکنی. یکی از یکی بدتر. آخری خوب میشه. زن یکی میشی که از هر جهت خوبه.»
واسه همین وقتی آقا حجت گفت: «یه زن دارم غر میزنه. ولش میکنم بره. بیا زن من بشو.»
یاد فال لیزا افتادم.
گفتم: «حتماً این یکی خودشه.»
چه میدونستم اونم یکی مثل بقیه ست.
خیلی وقته فال میبینم. زندگیم از راه فال میگذره. از لیزا یاد گرفتم. واسه خودم فال نمیبینم.
سیّد جواد
شما میدونستی خودکشی حبس داره؟ من نمیدونستم.
سیّد جواد
هر کس منو میدید میگفت: «تو به این خوشگلی، چطور شد شهرستان شوهر کردی؟»
همه میاومدن تهرون. من از تهرون رفتم شهرستان. اول دبیرستان که بودم، دخترها با پسرها دوست میشدن. به هم نامه میدادن و همدیگر رو ته کوچه بن بست میدیدن. من این کارها رو دوست نداشتم.
میگفتم: «خدایا میخوام شوهرمو ندیده باشم.»
واسه همین شوهرمو ندیده بودم. خاله شوهرم همسایه دیوار به دیوار ما بود. منوخواستگاری کرد. فامیلاش اومدن منو دیدن وپسندیدن. خاله شوهرم یادم داد. گفت: «بگو هرجا دل خوش باشه وطن اون جاست.»
سیّد جواد
داشتم توی کوچهی آبشُر میرفتم دیدم یه پیرمرد اونجا نشسته. سلام و علیک کرد و گفت: «سلام آبجی، راه رضای خدا یه زن واسه من درست کن.»
گفتم: «مگه خواهر و مادر نداری؟»
گفت: «اگر داشتم این روزگارم نبود. یکه و تنها. نه کسی، نه کاری.»
گفتم: «حالا چطور زنی میخوای؟»
گفت: «لنگه خودت.»
گفتم: «چه خوش اشتها. سیب سرخ واسه دست چلاق.»
من سی و پنج سال داشتم. اون هفتاد هشتاد سال داشت.
گفت: «آبجی به این ریش و سبیل سفید نگاه نکن. من زنو برای زندگی میخوام. یکی باشه یه لقمه نون دارم باهاش قسمت کنم.»
اسمش جبروت ایلخانی بود. قدش دو متر بود. زنش همون سال مرده بود.
به من گفت: «همه چیزو به اسمت میکنم.»
همه ش میگفت: «بچههام احتیاج ندارن. هرکدوم واسه خودشون زندگی دارن.»
این طوری زیر پای من نشست. اون قدر گفت و گفت که زنش شدم.
سیّد جواد
یه دفعه کمر درد داشتم. خانوم دکتر پرسید: «زمین خوردی؟»
گفتم: «نه.»
گفت: «بچه دونت چرک کرده.»
قرص داد. قرصها رو خوردم حالم بدتر شد.
به دکترشیفت بعد گفتم: «خانوم دکتر سر درنمیاره. میگه بچه دونت چرک کرده. من که شوهر ندارم. توی حموم هم زیر دوش از لیف و صابون خودم استفاده میکنم.»
سیّد جواد
حجم
۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
حجم
۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
قیمت:
۳۱,۵۰۰
تومان