بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زنی با زنبیل | طاقچه
کتاب زنی با زنبیل اثر فرخنده آقائی

بریده‌هایی از کتاب زنی با زنبیل

امتیاز:
۳.۳از ۳ رأی
۳٫۳
(۳)
من اگه از کسی دلخور بشم بهش هیچی نمی‌گم فقط محلش نمی‌ذارم از صد تا فحش بدتره.
سیّد جواد
زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد.
سیّد جواد
گفت: «حالم خیلی بده.» گفتم: «به خودت تلقین نکن. بلند شو یه کم راه برو. حموم کن. لاک بزن. واسه خودت آواز بخون برقص. من باید برم.»
سیّد جواد
صبح زود خاله حالش بد شده بود. گفته بود: «من حالم خوش نیست.» شوهرش گفته بود: «تو که همیشه حالت خوش نیست.»
سیّد جواد
بابام ولایتو دوست داشت. اما نمی‌دونم چه سِری بود ما می‌رفتیم اونجا بابام به هوای خرید دواجات می‌اومد تهرون. ما می‌اومدیم تهرون بابام می‌رفت ولایت.
سیّد جواد
هر موقع پسرعمو دستش می‌لرزید که قمه بزنه، برادرش مراد براش قمه می‌زد. قبل از اون هم تا وقتی پدرش زنده بود اون براش قمه می‌زد. می‌گفت: «صواب داره.»
سیّد جواد
گفت: «باید بری دکتر.» گفتم: «هفت تا بچه زاییدم یه دکتر منو ندید.»
سیّد جواد
یه مشت تخمه کدو یا تخمه چاپنی میارم این‌جا می‌خورم.
سیّد جواد
زن داداشم گفت: «بچه‌های منو نگه دار صواب داره.»
سیّد جواد
گفت: «صواب داره. من زن مرده چقدر غذای حاضری سق بزنم.»
سیّد جواد

حجم

۹۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۰ صفحه

حجم

۹۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۰ صفحه

قیمت:
۳۱,۵۰۰
۱۵,۷۵۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد