بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیرون ذهن من | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بیرون ذهن من

بریده‌هایی از کتاب بیرون ذهن من

۴٫۷
(۹۱)
مردم بعد از فهرست کردنِ تمام عیب و ایرادها، ممکن است بعد از گذشت مثلاً نیم ساعت، تازه متوجه شوند که من لبخند قشنگی هم دارم یا چانه‌ام گودیِ بانمکی دارد. من این گودیِ چانه را دوست دارم. گوشواره‌های طلاییِ ریزی به گوشم است. مردم معمولا اسمم را نمی‌پرسند، انگار اصلاً مهم نیست یا همچین چیزی! ولی مهم است. اسم من ملودی‌ست.
سلام
وای، معرکه بود! این کتاب منو به فکر انداخت، بهم فهموند که آدم‌ها بیشتر از اون که با هم فرق داشته باشن، به هم شبیه‌ان. از کمبودهای زندگیِ آدمایی مثل ملودی تصوری نداشتم. حالا یه جور دیگه فکر می‌کنم. "
Sharareh Haghgooei
"موسیقی خیلی قدرتمنده، دوستای کوچولوی من. می‌تونه خاطراتمون رو به هم وصل کنه. حال و هوامون رو عوض کنه، حتی این‌که چطور با مشکلی که داریم روبه‌رو بشیم."
آرزو
فکر می‌کنم خوب است آدم هیچ‌چیز از یادش نرود، مثلا همین‌که می‌توانم تمام لحظه‌های زندگی‌ام را در ذهنم ثبت کنم. اما از طرفی هم حسابی ناامیدکننده است، چون نمی‌توانم در مورد هیچ‌کدامشان چیزی به کسی بگویم. هیچ‌وقت با کسی تقسیم نمی‌شوند و همیشه درونم می‌مانند. حتی چیزهای احمقانه؛ مثل غلنبگیِ پوره‌ی جو که به سقف دهانم چسبیده یا مزه‌ی خمیردندانی که کنج دندانم مانده و درست شسته نشده. عطر قهوه‌ی صبحِ زود از خاطرات پاک‌نشدنی است، آمیخته با بوی گوشت سرخ کرده و وراجی‌های گوینده‌ی‌ اخبار صبح در پس‌زمینه‌اش. اما بیشتر از همه کلماتند که یادم می‌آیند. خیلی زود فهمیدم میلیون‌ها کلمه در جهان وجود دارد. همه‌ی آدم‌های دور و برم می‌توانستند بدون هیچ زحمتی کلمات را ادا کنند.
Sara.iranne
"شما باهوش نیستین آقا، فقط خوش‌شانسید. همه‌ی ما که سالم هستیم، خیلی ساده، شانس یارمون بوده. ملودی چیزها رو می‌فهمه، ارتباط برقرار می‌کنه و با دنیایی که هیچ‌چیزش مناسبِ اون نیست کنار میاد. اونه که باهوشِ واقعیه!"
hamideh
معمولی بودن افتخاری نداره! آدم‌ها دوستت دارن به خاطر خودت، به‌خاطرِ‌ اینکه ملودی هستی، نه اینکه چه کارها می‌تونستی یا نمی‌تونستی بکنی
aseman
یک سال کریسمس برایم عروسک خریدند، از آن عروسک‌هایی که اگر دکمه‌ی درست را فشار دهی، حرف می‌زنند و گریه می‌کنند و دست و پایشان را تکان می‌دهند. ولی وقتی درِ جعبه را باز کردیم، یکی از بازوهایش کنده شده بود و فرقی نمی‌کرد کدام دکمه را فشار بدهی؛ عروسک فقط جیغ می‌زد. مامان عروسک را به مغازه برگرداند و پولش را پس گرفت. تعجب نمی‌کنم اگر گاهی آرزو کرده باشد کاش می‌شد مرا هم پس داد.
Afsaneh Habibi
این رمان آینه‌ای است از مشکلات اجتماعی معلولان، مشکلاتی مثل عدم پذیرش جامعه، مشکلات پزشکی، پله‌ها، دستشویی‌ها و حتی غذاخوردن
⚽️ kaka ⚽️
کلمات همیشه مثل دانه‌های برف دورم چرخیده‌اند؛ ظریف و متفاوت از هم، و بدون اینکه بتوانم لمسشان کنم کف دستم آب شده‌اند. جایی در درونم، کلمه‌ها روی هم جمع می‌شوند و یک توده‌ی بزرگ می‌سازند.
شلاله
بیشتر آدم‌ها از قدرتِ واقعیِ کلمات خبر ندارند.
Helly
فکر کنم به نظر بچه‌هایی که لی‌لی‌بازی می‌کنند، ما آن‌قدر کودنیم که اگر باهامان مثل موجودهای نامرئی رفتار شود هیچ حسی نخواهیم داشت.
(!_!) hana🌱
به جای بغل کردن، برایش یک اسم انتخاب می‌کنم. شاید این هم مسخره به نظر برسد، ولی خوب است آدم بعضی‌وقت‌ها چیزی داشته باشد که هیچ‌کسِ دیگر جز خودش آن را نشناسد.
moonchild
همه برای بیان فکرشان از "کلمه‌" استفاده می‌کنند؛ همه غیر از من. و شرط می‌بندم بیشتر آدم‌ها از قدرتِ واقعیِ کلمات خبر ندارند. ولی من دارم.
یاس‌‌ِنرگس(Yasna)
چیزهای زیادی هست که مادرم نمی‌داند.
یاس‌‌ِنرگس(Yasna)
نکته اینجاست: من به طرز خنده‌داری باهوشم و شک ندارم حافظه‌ام تصویری است. طوری که انگار توی سرم یک دوربین داشته باشم. هرچیزی که می‌بینم یا می‌شنوم، تیلیک، دکمه‌ را فشار می‌دهم و آن چیز برای همیشه در ذهنم ثبت می‌شود.
Sara.iranne
کلمات همیشه مثل دانه‌های برف دورم چرخیده‌اند؛ ظریف و متفاوت از هم، و بدون اینکه بتوانم لمسشان کنم کف دستم آب شده‌اند.
Elham jannesari
فکر می‌کنم خوب است آدم هیچ‌چیز از یادش نرود، مثلا همین‌که می‌توانم تمام لحظه‌های زندگی‌ام را در ذهنم ثبت کنم. اما از طرفی هم حسابی ناامیدکننده است، چون نمی‌توانم در مورد هیچ‌کدامشان چیزی به کسی بگویم. هیچ‌وقت با کسی تقسیم نمی‌شوند و همیشه درونم می‌مانند.
hamideh
من به خودم ایمان دارم. همین‌طور خانواده‌ام و خانم وی. این بقیه‌ی دنیاست که در موردش زیاد مطمئن نیستم.
aseman
"تو همیشه تونستی هرچی رو که به ذهنت میاد بگی، کلیر. همه‌ی شماها تونستید. ولی ملودی مجبور بوده ساکت باشه. عجیب نیست اگه یک کوه حرف توش جمع شده باشه."
aseman
همین که خوابم می‌برد، خواب می‌بینم. در رویاهایم هر کاری می‌توانم بکنم. در زمین بازی، اولین بازیکنی هستم که انتخاب می‌شوم. می‌توانم به‌سرعت بدوم! ژیمناستیک می‌دانم و هیچ‌وقت از تخته‌ی پرش پایین نمی‌افتم. رقص بلدم و خیلی خوب می‌چرخم. به دوست‌هایم تلفن می‌زنم و ساعت‌ها با هم حرف می‌زنیم. رازهایم را برایشان پچ‌پچ می‌کنم. آواز می‌خوانم. صبح که بیدار می‌شوم، روبه‌روشدن با واقعیت برایم مثل پرت شدن از یک ارتفاع بلند است. باید بهم غذا بدهند و لباس تنم کنند، تا یک روز کشدارِ دیگر را در آن کلاس پر از نقاشی‌های خندان بگذرانم.
میمْ؛ مثلِ مَنْ

حجم

۲۱۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۹۵ صفحه

حجم

۲۱۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۹۵ صفحه

قیمت:
۱۵۴,۰۰۰
تومان