بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کمبوجیه و من (پادشاهی مهر و کین) | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کمبوجیه و من (پادشاهی مهر و کین)

بریده‌هایی از کتاب کمبوجیه و من (پادشاهی مهر و کین)

نویسنده:آروشا دهقان
انتشارات:نشر موج
امتیاز:
۴.۴از ۳۷ رأی
۴٫۴
(۳۷)
می‌بینم که مشتش رو فشار می‌ده تا لرزش دستانش رو کم کنه و خونسرد باشه، اما صدا و لحنش این خونسردی رو نمی‌پذیرند. آهسته و با حرصی نهفته می‌گه: «هیچ‌چیز برای تو ارزشی ندارد.» - دوباره چی‌کار کردم که خودم خبر ندارم؟
sanazkh
- فکر می‌کردم انقدر براتون مهم هستم که یک بدرود درست و حسابی حقم باشه. ببخشید، اشتباه می‌کردم. رو برمی‌گردونم تا برم، اما کمبوجیه مچ دستم رو می‌گیره و رو در روی من ایسته. - مهم؟ من بارها غرورم را در برابر تو شکستم. از مرگ مشکوک فرزندم چشم پوشیدم. مهر همسرم فایدیم را از دست دادم. در برابر درباریان فریاد زدم که تو را می‌خواهم و تو... تو به گونه‌ای رفتار می‌کنی که انگار هیچ نمی‌دانی. که انگار هرگز سخنم نشنیده‌ای. دربارهٔ حقت سخن می‌گویی؟ پس من چه؟ من حق شنیدن یک دوستت دارم ساده را هم ندارم؟
sanazkh
- کاش می‌توانستم تو را بکشم. ای کاش اینقدر دوستت نداشتم آناهیتا! اشکی که تلاش می‌کردم در چشمم زندانیش کنم بالاخره روی گونه‌م فرود می‌آد. حس می‌کنم قلبم فشرده می‌شه؛ نه به خاطر این‌که کمبوجیه می‌گه دوستم داره، به این خاطر که همه این رو فهمیده بودند و من متوجه نشدم. بردیا گفته بود که شاه توجه ویژه‌ای بهم داره و من باور نکردم. فقط تلاش می‌کردم ازش متنفر باشم. کمبوجیه هر کاری کرد تا بهم نزدیک بشه و توجهم رو جلب کنه. در برابر همه ایستاد تا ازم محافظت کنه، اما من تا امروز حتی متوجه تلاشش نشده بودم.
sanazkh
کمبوجیه منو هل می‌ده و دستانش رو جوری از دو طرفم روی دیوار می‌گذاره که اصلاً نمی‌تونم تکان بخورم یا فرار کنم. چهرهٔ پر از خشمش وحشت‌زده‌م می‌کنه. احمقانه‌ست اگر فکر کنم که نمی‌دونه با بردیا همکاری کردم. اون بهم اعتماد کرد و من فقط خیانت کردم. اجازه داد بهش نزدیک بشم و براش نوشیدنی بریزم، اما من زهر در جامش ریختم. می‌دونم که شاید زندگی برادرش رو ببخشه، اما مال من رو نه!
sanazkh
شکست‌دادن دشمن بی‌خانه سخت‌تر است. از مردمی که به هیچ چیزی دلبستگی ندارند، باید ترسید
*_*
به اندازهٔ دو هزار و پانصد سال دوری دلتنگم
*_*
«ببخش آناهیتا. می‌دانم که فریادم دلنشین نیست.» - هیچ فریادی دلنشین نیست. - این سلاح یک مرد ناتوان است.
*_*
«بازگشتنت حتی اگر دو هزاروپانصد سال به درازا بکشد، باز هم چشم به‌راهت می‌مانم
*_*
کمبوجیه شخصیت منفی این داستان نیست. کمبوجیه، هیولایی که هرودوت می‌گه هم نیست. این آدم، شاه ایرانه؛ پسر کوروش بزرگ! هرچیزی که می‌خواد رو داره. انقدر قدرتمنده که هر کاری بخواد می‌کنه، اما خیلی تنهاست
*_*

حجم

۳۹۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۳۹۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد