بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بازی بزرگ (جلد دوازدهم) | طاقچه
کتاب بازی بزرگ (جلد دوازدهم) اثر مهدی میرکیایی

بریده‌هایی از کتاب بازی بزرگ (جلد دوازدهم)

بعد از انقلاب در روسیه، فرماندهان روسی لشکر قزاق از ایران رفته بودند و فرماندهی ایرانی به نام «سردار همایون» برای آن انتخاب شده بود. اکنون نیروی قزاق هم در خدمت انگلستان قرار گرفته بود. انگلیسی‌ها در میان فرماندهان همین نیرو، فرد مورد نظر خودشان را برای آیندهٔ ایران پیدا کردند: «رضاخان میرپنج».
محمد
سردارمنصور برای اثبات دوستی، همین که به خانه برگشت الاغی را همراه نامه‌ای برای سفیر فرستاد: «امروز که در خدمت بودم، آقازاده اظهار علاقه به داشتن الاغی فرمودند. یک الاغ به زین و یراق، برای ایشان فرستادم تا همیشه مرا در نظر داشته، فراموشم نفرمایند!» این ماجرا دهان به دهان بین مردم می‌گشت و شاعر ناشناسی دربارهٔ آن سروده بود: اناالحق گفت منصوری سرِدار اناالخر گوید این سردار منصور
محمد
«خانلرمیرزا احتشام‌الدوله» حاکم خوزستان، پس از مقاومت اندکی از مقابل دشمن گریخت و این دو شهر به آسانی به تصرف انگلیسی‌ها درآمد. مدتی بعد، در حالی که همهٔ مردم در تهران منتظر تنبیه خانلرمیرزا بودند، او یک قبضه شمشیر و خلعت شاهانه از ناصرالدین‌شاه پاداش گرفت!
محمد

حجم

۱۰۰۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۱۰۰۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۶۷,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد