بریده‌هایی از کتاب سایه های میان ما

من قبلاً این‌طور احساسی را تجربه کرده‌ام. با هکتور این‌گونه بود. خیلی خوب تمام نشد. احساس به جای خوبی نمی‌رسد. مرا به یک قاتل تبدیل کرد.

همهٔ شاعرهای جهان می‌توانند برای زیبایی تو قصیده بسرایند. دوست‌داشتنی هستی و به طرز خیره‌کننده‌ای زیبایی. حتی یک احمق هم می‌تواند این را متوجه شود.

همهٔ شاعرهای جهان می‌توانند برای زیبایی تو قصیده بسرایند. دوست‌داشتنی هستی و به طرز خیره‌کننده‌ای زیبایی. حتی یک احمق هم می‌تواند این را متوجه شود.

«چون مدتی بود که می‌دونستم کسی قصد داره من رو بکشه. انتظارش رو داشتم.»

می‌توانم میلیون‌ها سال را برای پرستش تو صرف کنم و باز هم لایق تو نباشم. بااین‌حال برای تو درمانده هستم.

می‌خندد و فنجان چایش را به لب‌هایش نزدیک می‌کند.

«می‌بینم داری دوست پیدا می‌کنی. پذیرفته شدن همون چیزی هست که آرزوش رو داشتی؟» «هنوز برای گفتنش زوده.»

«اغلب مواقع ترس از مجازات نیست که مانع از اعمال نادرست می‌شه.»

هیچ مرد دست‌یافتنی‌ای پونزده نیست.»

«مردها رازهاشون رو برای خودشون نگه نمی‌دارن.»

هرگز جسد اولین و تنها پسری که قلبم را شکست، پیدا نکردند. هیچ‌وقت هم پیدا نخواهند کرد.

وقتی کنارمی، خوشحالم. حتی اگه سر چیزی با هم بحث کنیم.

به طور منطقی می‌دانم کسی در اتاق نیست. می‌دانم تنها هستم. می‌دانم هیچ‌کس نمی‌تواند بدون شکستن در ورودی یا خرد کردن پنجره‌های شیشه‌ای وارد اتاق شود ولی نمی‌توانم جسمم را به اندازه‌ای آرام کنم که خوابم ببرد.

می‌گویم: «هستیا، می‌دونی چطوری تونستم توجه پادشاه رو به خودم جلب کنم؟» سرش را به نشانهٔ مفنی تکان می‌دهد. «با خودم بودن. با صحبت کردن درمورد چیزهایی که دوست داشتم درموردشون حرف بزنم و طوری که دلم می‌خواست رفتار کردن و پوشیدن چیزی که دلم می‌خواست بپوشم.

آدم باید همیشه برای چیزهای غیرقابل‌پیش‌بینی آماده باشه

«فقط به محبت یه خانم احتیاج داشت تا شجاعت پیروزی در مسابقه رو پیدا کنه.»

«به خاطر اینکه تلاش خودت رو کردی. بهت افتخار می‌کنم ولی این درس مهمیه که یاد بگیری تشخیص بدی چه زمانی شکست خوردی.»

عزیزم، تو تمام تلاشت رو کردی. یه زمانی می‌رسه که باید اعتراف کنیم شکست خوردیم.

«از یه جایی به بعد باید برای خودت زندگی کنی، هستیا. سبک خودت رو پیدا کن و تصاحبش کن.»

«اغلب مواقع ترس از مجازات نیست که مانع از اعمال نادرست می‌شه.»