بریده‌هایی از کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا

مهم نیست که امروز چقدر اوضاع بد است. فردا اوضاع خیلی بهتر خواهد بود.

به این حرف باور داشته باش: مهم نیست که امروز چقدر اوضاع بد است. فردا اوضاع خیلی بهتر خواهد بود. خواربارفروشی نامیا

مادرم همیشه به من می‌گفت اگر چیزی را نمی‌فهمی، فکر نکن مردم توضیحی به تو بدهکارند. سعی کن خودت موضوع را درک کنی

به‌خاطر دردسرشه که کار ارزشمندیه.

روزی خواهد رسید که فارغ‌التحصیل‌شدن از دانشگاه دیگر تضمینی برای استخدام نیست. آن روز نزدیک است. شک نداشته باش.

مهم نیست که امروز چقدر اوضاع بد است. فردا اوضاع خیلی بهتر خواهد بود.

مردم به‌خاطر دلیلی خاص از هم دور نمی‌شوند. خب، ممکن است دلیلی برایش پیدا کنید، اما فقط زمانی می‌توانید دلیلی بیابید که تصمیمتان را گرفته باشید.

مهم نیست که امروز چقدر اوضاع بد است. فردا اوضاع خیلی بهتر خواهد بود.

برقی در چشم‌های آن دو بود. او مطمئن بود چشم‌های خودش هم برق می‌زند.

مهم نیست که امروز چقدر اوضاع بد است. فردا اوضاع خیلی بهتر خواهد بود.

«روت حساب می‌کنم پسر.»

بجنگ. نهایت تلاشت رو بکن. حتی نبردی که می‌دونی قراره توش ببازی ارزش جنگیدن داره. برو و سری توی سرها دربیار. تا زمانی‌که این کار رو نکردی برنگرد خونه.

این زمان‌بندی است که تفاوت بین موفقیت و شکست را رقم می‌زند.

شاید این جایی است که من ردی از خودم برجا می‌گذارم.

می‌دانست بحث‌کردن بی‌فایده است. آن‌ها چیزهای متفاوتی از زندگی می‌خواستند.

آدم‌هایی که در آسمان سیر می‌کنند، بد نیست هرازگاهی زمین بخورند،

به‌نظرم باید موقعیتم را خوب سبک‌سنگین کنم. حالا که به گذشته فکر می‌کنم، شاید بیش از حد به دنبال‌کردن رؤیایم وابسته شده بودم. به همین دلیل هم متوجه نشدم چه زمانی باید پا پس بکشم و توقف کنم.

به این حرف باور داشته باش: مهم نیست که امروز چقدر اوضاع بد است. فردا اوضاع خیلی بهتر خواهد بود. خواربارفروشی نامیا

این برگهٔ خالی نمادی از نداشتن نقشهٔ راه است.

این برگهٔ خالی نمادی از نداشتن نقشهٔ راه است.