بریدههایی از کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا
۴٫۳
(۴۸۴)
کوسوکه احساس میکرد ماهی کوچکی است که در اعماق اقیانوس افتاده. چنین مکانهایی در دنیا وجود داشت؛ جاهایی که مردم معجزهٔ زندهبودن را جشن میگرفتند، اما این دنیایی نبود که او بتواند در آن زندگی کند. او متولد شده بود تا روزگارش را بین حاشیههای رودخانهای باریک و کمنور سپری کند. از فردا به بعد، جایش ته آن رودخانه بود. چشمش را پایین انداخت و از همان مسیری که آمده بود برگشت. اینجا جایی برای او نبود.
me
کوسوکه احساس میکرد ماهی کوچکی است که در اعماق اقیانوس افتاده. چنین مکانهایی در دنیا وجود داشت؛ جاهایی که مردم معجزهٔ زندهبودن را جشن میگرفتند، اما این دنیایی نبود که او بتواند در آن زندگی کند. او متولد شده بود تا روزگارش را بین حاشیههای رودخانهای باریک و کمنور سپری کند. از فردا به بعد، جایش ته آن رودخانه بود. چشمش را پایین انداخت و از همان مسیری که آمده بود برگشت. اینجا جایی برای او نبود.
me
آدم که تا ابد جوون نمیمونه. اگه میخوای به آرزوهات برسی، باید از این سالها به بهترین شکل استفاده کنی
n re
پیوندهایی که ما را به یکدیگر متصل میکنند، چقدر شکننده هستند، بااینحال...
n re
عقیدهٔ من این است که وقتی اوضاع ناجور میشود، باید بار آن را تنهایی به دوش بکشی.
n re
«انگار توی این دنیا کلی دغدغهٔ مختلف هست، مگه نه؟»
n re
قلب آنها از هم دور شده بود. وقتی این اتفاق بیفتد، دیگر تلاش برای درستکردن اوضاع بیفایده است. کنار هم ماندن در آن وضعیت بیهوده بود
n re
شاید جدایی همین باشد. مردم بهخاطر دلیلی خاص از هم دور نمیشوند. خب، ممکن است دلیلی برایش پیدا کنید، اما فقط زمانی میتوانید دلیلی بیابید که تصمیمتان را گرفته باشید. آن دلیل، بهانهای سرسری است که بعد از اتفاقافتادن مطرح میشود.
n re
خانوادهم اولین اولویت منه.
n re
به این حرف باور داشته باش: مهم نیست که امروز چقدر اوضاع بد است. فردا اوضاع خیلی بهتر خواهد بود.
n re
نظر کلی من دربارهٔ مقولهٔ خانواده این است که آنها باید در هر موقعیتی کنار هم بمانند، مگر اینکه یکی از اعضای خانواده بعد از موفقیتهایی مثل قبولی در دانشگاه یا ازدواج از خانه برود. اگر هرکسی بهخاطر احساسات زودگذری مثل خشم یا کمتحملی مسیر خودش را جدا کند، معنا و مفهوم خانواده از بین میرود.
n re
برای شروع هدفی دستنیافتنی برای خودت نگذار.
n re
چیزی که مهمه اینه که آدم چقدر تلاش میکنه.
n re
مگر مادرم نباید کسی باشد که بیقیدوشرط عاشق من است؟
n re
آدم باید یه جوری از زندگیش لذت ببره.
n re
آدم نمیتونه کسی رو که داره از صمیم قلب باهاش صحبت میکنه نادیده بگیره.»
n re
در زندگی همیشه اوضاع طبق برنامه پیش نمیرفت.
n re
تا آخرش این راه را ادامه بده، تا آخر آخرش.
n re
«دیگه بس کن! از خوابوخیال بیدار شو. اینقدر رؤیایی فکر نکن. زندگی خالهبازی نیست. سر عقل بیا
n re
بجنگ. نهایت تلاشت رو بکن. حتی نبردی که میدونی قراره توش ببازی ارزش جنگیدن داره. برو و سری توی سرها دربیار.
me
حجم
۳۲۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۳۲۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان