بریده‌هایی از کتاب ما شروعش می کنیم

گاهی اوقات مردم فکر می‌کنند که اگر یک فرد شکسته را به‌اندازهٔ کافی دوست داشته باشند، می‌توانند در نهایت حالش را خوب کنند و جای شکستگی ترمیم شود. اما مشکل این است که طرف مقابل نیز شکسته می‌شود. دیگر نمی‌توانم به کسی اجازه بدهم مرا بشکند.

من ترکت کردم چون لایق اون رفتاری که با من می‌کردی نبودم و باید خیلی بهتر باهام رفتار می‌شد.»

بابت چیزهایی که اتفاق نیفتاده نگران نباش

چگونه یک مرد می‌تواند این کار را با یک زن انجام دهد. اصلاً نمی‌فهمم. اصلاً نخواهم فهمید که چگونه انسان می‌تواند این کار را با انسانی انجام دهد که قرار است دوستش داشته باشد و می‌خواهد از او محافظت کند.

اولین بوسهٔ ما از ترس و بی‌تجربگی جوانی بود. این بوسه امید است، راحتی و ایمنی و ثبات است. این همهٔ چیزهایی است که در زندگی بزرگ‌سالی‌ام از دست داده‌ام،

«هر بار که به خودم شک می‌کردم و فکر می‌کردم کاری که رایل با من کرد حقم بود، تنها کاری که انجام می‌دادم این بود که به تو فکر کنم، اطلس. من به این فکر می‌کردم که اگه تو جای اون بودی، هر سناریو چقدر متفاوت بود و این به من کمک کرد یادم بیاد که هیچ‌کدوم از اون اتفاق‌ها تقصیر من نبوده.

«ممنون که درحال‌حاضر آرامش‌بخش‌ترین بخشِ زندگی منی. ازت متشکرم که همیشه چراغی هستی که هر بار احساس گم‌شدن می‌کنم بهش نیاز دارم. می‌خوای به زندگی من بدرخشی. من ازت سپاسگزارم. دلم واسه‌ت تنگ شده؛ حتماً باید ببوسمت.»

هر کسی با نگرانی‌های زندگی به شیوه‌ای متفاوت کنار می‌آید، و هیچ‌یک از این شیوه‌ها لزوماً غلط نیست.

من احساس می‌کنم آن‌گونه ارتباطی داریم که حتی آتش جهنم هم نمی‌تواند آن را قطع کند.

هر کاری هم که کردی یا می‌تونستی بکنی، دلیل نمی‌شه که رایل با عصبانیت دست روت بلند کنه.

وقتی می‌ترسی که امنیت زندگی‌ات به‌خاطر اشتباهتت به خطر بیفتد، زندگی هیچ‌وقت آسان نخواهد بود.

شاید انسان کاملی نباشم، اما انصاف نیست هر بار که مرتکب اشتباهی می‌شوم، زندگی‌ام تهدید شود.

به زندگی نکردن با او عادت کرده بودم. اما حالا که او برگشته است، مطمئن نیستم که بدون او بتوانم زنده بمانم.

چگونه می‌تواند باعث شود من این‌قدر احساس کامل‌بودن کنم درحالی‌که نمی‌دانستم بدون او فقط نیمی از خودم هستم.

اصلاً نخواهم فهمید که چگونه انسان می‌تواند این کار را با انسانی انجام دهد که قرار است دوستش داشته باشد و می‌خواهد از او محافظت کند

با صداقت وفاداری حاصل می‌شود.

ما همه‌مون یه‌سری سندروم دروغین داریم که هر لحظه از روز داریم به زبون می‌آریم.

تمام افرادی را که در زندگی خود ملاقات می‌کنید تصور کنید. خیلی زیادند. آن‌ها مانند امواج می‌آیند و با جزرومد به زندگی شما وارد می‌شوند و می‌روند. برخی از امواج بسیار بزرگ‌ترند و تأثیر بیشتری از بقیه دارند. گاهی امواج از اعماق دریا چیزهایی را با خود می‌آورند و آن چیزها را به‌سمت ساحل پرت می‌کنند. آثاری بر روی دانه‌های شن که ثابت می‌کند امواج زمانی در آن‌جا بوده‌اند، مدت‌ها پس از فروکش جزر. این همان چیزی بود که اطلس وقتی گفت «دوستت دارم» به من می‌گفت.

بدیهی است که جامعه در تمام این مدت به قهرمانان اشتباه اعتبار داده است، زیرا من خود به این درک رسیده‌ام که رهایی از موقعیتی که از تو سوءاستفاده می‌کنند در مقایسه با بلندکردن یک ساختمان به قدرت بیشتری احتیاج دارد.

وقتی سال‌ها افرادی که باید برایت ارزش قایل شوند بی‌وقفه به تو می‌گویند که چقدر بی‌ارزشی، کم‌کم باورت می‌شود.