بریده‌هایی از کتاب ما شروعش می کنیم

من خود به این درک رسیده‌ام که رهایی از موقعیتی که از تو سوءاستفاده می‌کنند در مقایسه با بلندکردن یک ساختمان به قدرت بیشتری احتیاج دارد.

«من هم تو رو از همون زمان دوست داشتم.» اطلس به علامت تأیید سرتکان می‌دهد و می‌گوید: «می‌دونم که همین‌طوره. هیچ‌کس روی زمین من را اون‌طور که تو دوست داری دوست ندارد.»

او مردی شکسته است، اما به‌خاطر من شکسته نشده است. قبل از ملاقات با من شکسته بود. گاهی اوقات مردم فکر می‌کنند که اگر یک فرد شکسته را به‌اندازهٔ کافی دوست داشته باشند، می‌توانند در نهایت حالش را خوب کنند و جای شکستگی ترمیم شود. اما مشکل این است که طرف مقابل نیز شکسته می‌شود.

اطلس خیلی عصبانی است، اما من از این عصبانیت نمی‌ترسم. به اهمیت این لحظه پی می‌برم. من با مردی عصبانی در آپارتمانم تنها هستم، اما از جانم نمی‌ترسم، زیرا او از دست من عصبانی نیست. او از کسی که به من صدمه می‌زند عصبانی است. این یک خشمِ محافظ است و بین واکنش من به خشم رایل و واکنش من به عصبانیت اطلس یک دنیا تفاوت وجود دارد.

تا وقتی که او دنبال من برگردد، من فقط به تظاهر به خوب بودن ادامه خواهم داد. من به وانمودکردن به شناکردن ادامه می‌دهم، درحالی‌که واقعاً تمام کاری که انجام می‌دهم شناوربودن است. به‌سختی سرم را بالای آب نگه می‌دارم.

دریافتم فقط این‌که در بین گروهی از مردم به دنیا می‌آیی باعث نمی‌شود آن‌ها خانوادهٔ تو باشند.

زندگی چیز خنده‌داری است. ما فقط چند سال فرصت داریم که آن را زندگی کنیم. بنابراین، باید هر کاری که می‌توانیم انجام دهیم تا مطمئن شویم آن سال‌ها تا آن‌جا که می‌توانند پُر باشند. ما نباید وقت خود را برای چیزهایی که ممکن است روزی یا شاید هرگز اتفاق بیفتند تلف کنیم.

برام مهم نیست که تو عوض شدی، رایل. امیدوارم این‌طوری که میگی باشه. اما وظیفه ندارم که حرفت رو امتحان کنم.

اگر کار احمقانه‌ای انجام می‌دهی، من دوستی خواهم بود که به تو می‌گوید داری کار احمقانه‌ای انجام می‌دهی. نمی‌خواهم حماقت کنی. دوست دارم دوستانم هم همین‌طور با من رفتار کنند. هر روز صداقت را بر وفاداری ترجیح می‌دهم، زیرا با صداقت وفاداری حاصل می‌شود.

سخت‌ترین بخش در مورد تمام‌کردن یک رابطهٔ با سوءاستفاده این است که لزوماً پایانی برای لحظات بد نگذاری. لحظات بد همچنان سر زشت خود را هرازگاهی نمایان می‌کنند. وقتی یک رابطهٔ با سوءاستفاده را به پایان می‌رسانی، فقط به لحظات خوب پایان می‌دهی.

در این لحظه متوجه می‌شوم که سخت‌ترین بخش در مورد تمام‌کردن یک رابطهٔ با سوءاستفاده این است که لزوماً پایانی برای لحظات بد نگذاری. لحظات بد همچنان سر زشت خود را هرازگاهی نمایان می‌کنند. وقتی یک رابطهٔ با سوءاستفاده را به پایان می‌رسانی، فقط به لحظات خوب پایان می‌دهی.

بود. گاهی اوقات مردم فکر می‌کنند که اگر یک فرد شکسته را به‌اندازهٔ کافی دوست داشته باشند، می‌توانند در نهایت حالش را خوب کنند و جای شکستگی ترمیم شود. اما مشکل این است که طرف مقابل نیز شکسته می‌شود.

زیرا من خود به این درک رسیده‌ام که رهایی از موقعیتی که از تو سوءاستفاده می‌کنند در مقایسه با بلندکردن یک ساختمان به قدرت بیشتری احتیاج دارد.

هر کسی با نگرانی‌های زندگی به شیوه‌ای متفاوت کنار می‌آید، و هیچ‌یک از این شیوه‌ها لزوماً غلط نیست.

گاهی اوقات سخت‌ترین تصمیماتی که یک فرد می‌تواند بگیرد به احتمال فراوان به بهترین نتایج منجر می‌شود.

این‌که از کسی به‌خاطر رفتارش با من خوشم نیاید مسئله‌ای جداست. اما خشمی که مسببش بدرفتاری با شخصی است که من در این دنیا بیشتر از همه تحسینش می‌کنم شکل دیگری دارد.

نمی‌دانم چطوری، ولی بدون این‌که حرفی بزند مرا آرام کرد. برخی افراد فقط همین که کنارت باشند آرام می‌شوی و او یکی از همین افراد است.

«راسته که می‌گن آن درد که درمان نپذیرد حسد است.»

حتی هیولاها هم نمی‌توانند بدون قلبی که در سینه‌شان می‌تپد زندگی کنند.

چگونه می‌تواند باعث شود من این‌قدر احساس کامل‌بودن کنم درحالی‌که نمی‌دانستم بدون او فقط نیمی از خودم هستم.