بریده‌هایی از کتاب ما شروعش می کنیم

جامعه در تمام این مدت به قهرمانان اشتباه اعتبار داده است، زیرا من خود به این درک رسیده‌ام که رهایی از موقعیتی که از تو سوءاستفاده می‌کنند در مقایسه با بلندکردن یک ساختمان به قدرت بیشتری احتیاج دارد.

هرکسی که تابه‌حال همسری سوءاستفاده‌گر و بدرفتار را ترک کرده و یک‌جورهایی پایه‌های زندگی‌اش را حفظ کرده، شایستهٔ یک مدال یا یک مجسمه یا یک فیلم ابرقهرمانی تمام‌عیار است.

هر کاری هم که کردی یا می‌تونستی بکنی، دلیل نمی‌شه که رایل با عصبانیت دست روت بلند کنه. یادت باشه لیلی، تو با ترک اون موقعیت تصمیم درستی گرفتی. اصلاً به‌خاطر کارت احساس پشیمونی نکن. فقط باید به خودت افتخار کنی

لیلی، زندگی چیز خنده‌داری است. ما فقط چند سال فرصت داریم که آن را زندگی کنیم. بنابراین، باید هر کاری که می‌توانیم انجام دهیم تا مطمئن شویم آن سال‌ها تا آن‌جا که می‌توانند پُر باشند. ما نباید وقت خود را برای چیزهایی که ممکن است روزی یا شاید هرگز اتفاق بیفتند تلف کنیم.

هر کاری هم که کردی یا می‌تونستی بکنی، دلیل نمی‌شه که رایل با عصبانیت دست روت بلند کنه. یادت باشه لیلی، تو با ترک اون موقعیت تصمیم درستی گرفتی. اصلاً به‌خاطر کارت احساس پشیمونی نکن. فقط باید به خودت افتخار کنی

جامعه در تمام این مدت به قهرمانان اشتباه اعتبار داده است، زیرا من خود به این درک رسیده‌ام که رهایی از موقعیتی که از تو سوءاستفاده می‌کنند در مقایسه با بلندکردن یک ساختمان به قدرت بیشتری احتیاج دارد.

هرکسی که تابه‌حال همسری سوءاستفاده‌گر و بدرفتار را ترک کرده و یک‌جورهایی پایه‌های زندگی‌اش را حفظ کرده، شایستهٔ یک مدال یا یک مجسمه یا یک فیلم ابرقهرمانی تمام‌عیار است.

وقتی جوان‌تریم، بیشتر تحت‌تأثیر قرار می‌گیریم. وقتی سال‌ها افرادی که باید برایت ارزش قایل شوند بی‌وقفه به تو می‌گویند که چقدر بی‌ارزشی، کم‌کم باورت می‌شود. و کم‌کم بی‌ارزش می‌شوی.

قدردانش بودم که تا نوجوانی نیازهای زندگی‌ام را برطرف کرده بود. اما وقتی مادری تصمیم می‌گیرد فرزندی را به دنیا بیاورد، این ابتدایی‌ترین کاری نیست که از او انتظار می‌رود؟

انگشتانم را روی محل بریدگی گذاشتم و بعد دیدم که آغشته به خون شده‌اند. تنها کاری که کرده بودم این بود که از مادرم خواسته بودم به خانه برگردم. به او بی‌احترامی نکرده بودم. به او فحش نداده بودم

وقتی نوجوانی ــ فکر می‌کنی تنها فرد بی‌تجربه و عصبی روی کرهٔ زمین هستی. فکر می‌کنی تقریباً هر نوجوان دیگری بهتر از تو به مفهوم زندگی پی برده است، اما اصلاً این‌طور نیست.

بردباری اتفاقاً همان ویژگی جذاب درون انسان‌هاست.

گاهی اوقات مردم فکر می‌کنند که اگر یک فرد شکسته را به‌اندازهٔ کافی دوست داشته باشند، می‌توانند در نهایت حالش را خوب کنند و جای شکستگی ترمیم شود. اما مشکل این است که طرف مقابل نیز شکسته می‌شود.

در گذشته و برای همیشه، تو فرد محبوب من هستی. همیشه بوده‌ای. همیشه خواهی بود. دوستت دارم. هر آنچه هستی.

تمام افرادی را که در زندگی خود ملاقات می‌کنید تصور کنید. خیلی زیادند. آن‌ها مانند امواج می‌آیند و با جزرومد به زندگی شما وارد می‌شوند و می‌روند. برخی از امواج بسیار بزرگ‌ترند و تأثیر بیشتری از بقیه دارند. گاهی امواج از اعماق دریا چیزهایی را با خود می‌آورند و آن چیزها را به‌سمت ساحل پرت می‌کنند. آثاری بر روی دانه‌های شن که ثابت می‌کند امواج زمانی در آن‌جا بوده‌اند، مدت‌ها پس از فروکش جزر.

اگر در چنین لحظات ناخوشایندی دلمان خوش بود، پس در بهترین لحظات زندگی چه حسی باهم خواهیم داشت؟

مدت‌ها قبل از اولین بوسه عاشق او شده بودم. من او را بیشتر از هر کسی تا آن لحظه دوست داشتم. فکر می‌کنم بعد از آن لحظه هم او را بیشتر از هر کس دیگری دوست داشتم.

اطلس خیلی خوش‌تیپ شده بود. بوی عطر خوشایندی داشت. من احتمالاً بوی شیر مادر می‌دادم.

چگونه افراد بدون منابعی که من داشتم یا با حمایت دوستان و خانواده‌شان از این مسائل دوری می‌کنند؟ چگونه هر ثانیه از روز را با وجود مشکلاتشان قوی می‌مانند؟ احساس می‌کنم تنها یک لحظه از ضعف و ناامنی در حضور همسر سابقتان لازم است تا خودتان را متقاعد کنید که تصمیم اشتباهی گرفته‌اید. هرکسی که تابه‌حال همسری سوءاستفاده‌گر و بدرفتار را ترک کرده و یک‌جورهایی پایه‌های زندگی‌اش را حفظ کرده، شایستهٔ یک مدال یا یک مجسمه یا یک فیلم ابرقهرمانی تمام‌عیار است. بدیهی است که جامعه در تمام این مدت به قهرمانان اشتباه اعتبار داده است، زیرا من خود به این درک رسیده‌ام که رهایی از موقعیتی که از تو سوءاستفاده می‌کنند در مقایسه با بلندکردن یک ساختمان به قدرت بیشتری احتیاج دارد.

اما هر بار که می‌گوید طلاق ما چقدر بی معناست، من می‌دانم منظورش چیست. می‌خواهد سر من را شیره بمالد. او فکر می‌کند اگر موضوع طلاقمان را جوری مطرح کند که انگار کار احمقانه‌ای انجام داده‌ایم، در نهایت رام او می‌شوم و اجازه می‌دهم دوباره با من باشد. ممکن بود زندگی آلیسا و مارشال هم راحت‌تر شود، چون دیگر مجبور نبودند درگیر طلاق ما و رابطهٔ خودشان با او شوند. اما زندگی من راحت‌تر نمی‌شد. وقتی می‌ترسی که امنیت زندگی‌ات به‌خاطر اشتباهتت به خطر بیفتد، زندگی هیچ‌وقت آسان نخواهد بود. زندگی امرسون هم راحت‌تر نمی‌شد. زندگی من هم مثل او بوده است. چیزی به اسم راحتی در چنین خانواده‌ای وجود نخواهد داشت.