- طاقچه
- ادبیات
- شعر
- شعر نو
- کتاب هی آدم!
- بریدهها
بریدههایی از کتاب هی آدم!
۴٫۲
(۱۱۸)
گفته بودی بمانم تا تهش هستی...
Aynaz
هی آدم!
آنقدر نمیشود شناختت که حتم دارم حتی آیینه هم برای دیدنت عینک به چشم میزند!...
مرضیه
تمام شهر را از آیینه پر کرد...
داروغه میدانست...
شهر از آن موقع ناامن شد که هر کس خودش را گم کرد!...
آمـيـنْٖ
خوابهایم حتی دیدنی نیست
میان سایهها هر شب زجر میکشم
rezvan
شهر از آن موقع ناامن شد که هر کس خودش را گم کرد!...
_SOMEONE_
دنیا باید برود تا فصل چیدن شکلاتها و گردوها و موزها و توتفرنگیها...
_SOMEONE_
پشت سرت را رفیق من آیا دیدهای؟
غرور من به زیر پایت فرش هزار شانه میشود
گل نرگس
شهر از آن موقع ناامن شد که هر کس خودش را گم کرد!...
مهدی فیروزان
من اگر شروع نکنم و اگر خانههای روشن خاموش شوند و خاموشها همچنان و همچنان خاموش و خاموش...
آن وقتست که من اگر ستاره نگاهم کند، تحقیر خواهم شد...
PARSA
شوخی میکرد!
آنقدر حواس پرت بودم که همیشه میگفت خوب است خودت را جا نگذاشتی!
بزرگتر شدم، شوخی شوخی جدی شد!
خیلی دیر کردم... آنقدر که وقت رفتن فقط پاهایم را برداشتم ببرم...
شوخی نمیکرد!
آلوین (هاجیك) ツ
هی آدم!
آنقدر نمیشود شناختت که حتم دارم حتی آیینه هم برای دیدنت عینک به چشم میزند!...
whale
بچه جان!
بنویس خواب، بخوان خاب...
بنویس خوان، بخوان خان...
نوشتن قانون دارد!
اینجا هرج و مرج نیست، فقط بعضی قانونها آنطور که نوشته میشوند،
خوانده نمیشوند!!!...
:)
مادرم که در خانه نیست
خانه هم جای امنی نیست...
روژینا
من منی گم کردهام، پیش شماها مانده؟
khazar
نمیدانم به کدامین بهانه چترم را رها کنم...
مردم اینجا خیلی وقت است حرف سهراب یادشان رفته...
زیر باران باید رفت...
آفتاب
کیک توتفرنگی
نمیخواهد بگویید دنیا بایستد
اتفاقا دنیا باید برود..
شاید میان داد و قال این آهن پارهها یا سلامهای نکردهی آقای رئیس یا چشم غرههای پیرزن بداخلاقی که تمام دنیا را سهم خودش میداند، از صندلیهای اتوبوس گرفته تا صف شلوغ نانوایی...
یا میان جوابهای ندادهی کارمندهای بیحوصله یا وقت نداریمهای خانم منشی جناب دکتر!
یا تشکرهای نکردهی همانها که از دماغ فیل افتادهاند...
یا میان احوال پرسیهای رفع تکلیفی آقا یا خانم فامیل...
:)
هی آدم!
آنقدر نمیشود شناختت که حتم دارم حتی آیینه هم برای دیدنت عینک به چشم میزند!...
seti
اگر نمیگذشت! یک سال را میگویم!
اگر یک سال نمیگذشت، هیچگاه نمیفهمیدم یک سال چه قدر طول دارد!
اگر نمیگذشت و عرضهای شما را نمیشنیدم، هیچگاه نمیفهمیدم سکوت چه قدر میتواند تلخ باشد!
من هیچ وقت از تاریخ و ریاضیات سر در نیاوردم! اما حالا اگر بپرسید مساحت یک سال را برایتان حساب میکنم...
~آلْبا~☘️
دلشورهی لعنتی رهایم نمیکند...
در شهر کسی صدایم نمیکند...
گفته بودی بمانم تا تهش هستی...
گفته بودم تا ابد کنار تو میمانم...
شهره بودی تو در شهر به مهربانی...
پس چرا سهم من شده یک عالمه پریشانی!
Aynaz
مردهام، مردهای که حرکت میکند!
شهر خوابیده، در خواب حرکت میکند!
باختهام خود را و شما تبریک! برنده شدید...
به خیالتان بال درآورده، پرنده شدید!
سلام نمیکنم دوباره! خداحافظی بهتر است...
جواب سلامم ندادید، خداحافظی در دیارتان ارجح است...
Aynaz
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
قیمت:
رایگان