بریدههایی از کتاب ساختن
۳٫۰
(۳۳)
«تنها شکست در سن بیست تا سیسالگی شما بیفعالیتی است. جز این هرچه کردید آزمون و خطاست.»
فرشته
من از اولین شکستِ غولآسایم چیزهایی آموختم که از اولین موفقیتم نیاموختم.
علی غ
وقتی اوایل کارتان است و شما هم جوانید، بدترین اتفاق ممکن این است که دست به خطر بزرگی بزنید و برگردید پیش والدینتان. این چیزی نیست که آدم بهخاطرش شرمنده شود، بهترین نوع برخورد دنیا با شما این است که یکمرتبه خودتان را پرت کنید بیرون و با صورت به جهان بخورید. دنیا میخواهد به شما یاد بدهد چطور همهچیز را سریع بیاموزید و متوجه شوید قدم بعدیتان چه باید باشد.
علی غ
مشتری باید ببیند که محصول شما امروز معضل واقعی او را حل میکند، نه مشکلی را که در آیندهای نزدیک ممکن است دچارش شود.
mahdiddfv
درمان و یوگا هر دو یک هدف داشتند: یافتن تعادل، تغییر شکل برخوردم با جهان، فهم بهتر خودم و عواطفم و اینکه دیگران چطور آن را فرض میکنند.
فرشته
چیزهای خاصی هستند که شما نمیتوانید آنها را بترکانید. مهم نیست چه میسازید، کجا زندگی میکنید، چند سالتان است، چقدر پولدار یا بیپول هستید... طبیعت انسان عوض نمیشود. در طول سیوچند سال گذشته، دیدهایم انسانها در درونشان چه نیازی برای رسیدن به قابلیتهای بالقوهشان احساس میکنند. میخواهند چیزی را تغییر دهند که به تغییر نیاز دارد. میخواهند راه نامعمول خود را بسازند.
me
تا الآن فهمیدهاید که نویسندهٔ افتضاحی هستم. میتوانم نرمافزار بنویسم، ولی کتاب چه؟ کار من نیست؛ منی که با یک مشت توصیهٔ مختلف دربارهٔ نوشتن اصلاً نمیدانستم صفحهٔ سفید را باید چطور پر کنم. ولی خب، راستش روزگاری هم نمیدانستم چطور باید پردازشگر کامپیوتر بسازم؛ چطور باید دستگاه پخش موسیقی یا گوشی هوشمند یا ترموستات بسازم. آنها را ساختم و مؤثر بودند؛ (و حالا...)
Zeinab J
در جهان هیچچیز بهتر از این حس نیست که به قهرمانتان کمک کنید، کمکی معنادار و اعتمادش را به دست بیاورید ـ ببینید که متوجه میشوند شما چه میگویید، ببینید که میتوانید معتمد باشید و آدمی هستید که باید به خاطر بسپارندتان. و بعد ببینید این احترام چطور از این شغل تا شغل بعدیتان رشد میکند.
علی غ
در اَپل آموختم کجا باید مرزبندی کنم. آیا کافی است؟ آیا همینقدر کفایت میکند؟
آنجا بود که معنای واقعی طراحی را آموختم.
آنجا بود که یاد گرفتم ذهن و تیمم را در مقابل فشار بیپایان و شدید و طاقتفرسا منظم کنم.
اگر دارید به مرحلهٔ تازهای از کارتان پا میگذارید، دارید به سطوح بالا و بالاتری میروید، تیم میسازید، رابطه میسازید؛ اگر سعی دارید پایتان را از چیزی که اکنون میسازید بسیار فراتر بگذارید
حسین
هشتاد بار ایدهام را با شرکتهایی که در کار سرمایهگذاری مخاطرهپذیر بودند در میان گذاشتم، هشتاد بار. همهشان شکست خوردند. سعی همهٔ سرمایهگذاران بر این بود که استارتآپهایی را نجات بدهند که قبلاً در آنها سرمایهگذاری کلان کرده بودند و دیگر کسی نمیخواست در یک بازار الکترونیکی پرخرج سرمایهگذاری کند؛ آن هم وقتی بازار بورس داشت غرق میشد، شرکتها ورشکست میشدند و میلیاردها دلار داشت به فنا میرفت. زمان حرف اول و آخر را میزد و آن بازهٔ زمانی بدترین موقع برای کار من بود. یک سِنت هم نتوانستم جور کنم.
حسین
لازم نیست در همهچیز کارشناس باشید. فقط باید آن چیز برایتان اهمیت داشته باشد.
محمدرضا میرباقری
وقتی جوانی دنبال همین هستی؛ وقتی فکر میکنی همهچیز را میدانی، ولی یکمرتبه متوجه میشوی اصلاً نمیدانی داری چه میکنی. پیش خودت میگویی در جایی هستی که داری تلاش زیادی میکنی تا هرچه میتوانی یاد بگیری، آن هم از آدمهایی که میتوانند چیزی عالی درست کنند. پس حتی اگر این تجربه حالت را بگیرد، ضربهای که خوردهای تو را به مرحلهٔ تازهای از زندگیات پرت میکند. آن وقت است که متوجه میشوی باید گام بعدیات چه باشد.
علی غ
میتوانید از ابتدا تا انتهای کتاب را بخوانید.
میتوانید هر جایی از آن را خواستید باز کنید تا توصیه یا داستانی را بخوانید که برایتان جالب یا کاربردی است.
چیزی که به کارِ بحرانِ امروزتان بیاید. چون همیشه بحران وجود دارد؛ یا بحرانی شخصی، یا سازمانی یا رقابتی.
me
فرض کنید که در دههٔ سوم زندگی ـ بین بیست تا سیسالگی ـ اکثر انتخابهای شما بیفایدهاند و شرکتهایی که راه میاندازید یا بهشان میپیوندید شکست میخورند. اوایل سالهای بزرگسالی عملاً زمان سوختن رؤیاهایتان و آموختن بیشتر و بیشتر از خاکستر رؤیاهای سوخته است. عمل کن، شکست بخور، بیاموز؛ بقیهاش خودش جور میشود.
kimia mosavi
درنهایت، دو چیز مهم است: محصول و آدمها.
چه میسازید؟ با که میسازید؟
محمدرضا میرباقری
داستانگویی راهی است که باعث میشود مردم گامی در جهت کاری تازه بردارند، گامی مؤمنانه. راستش تمام انتخابهای بزرگ ما به این میرسد؛ به باورکردن داستانی که خودمان تعریفش میکنیم یا کسی برایمان تعریف میکند. ساختِ روایتی باورپذیر که همه به آن اعتقاد دارند قدمی مهم برای پیشرفت و گزینش انتخابهای دشوار است.
محمدرضا میرباقری
بیشتر مدیران میترسند زیردستانشان از خودشان بهتر باشند. ولی باید مدیربودن را بیشتر شبیه والدبودن یا معلمبودن در نظر بگیری. کدام والد مهربانی هست که نخواهد فرزندش موفق شود؟ تو خودت میخواهی فرزندت از خودت موفقتر باشد، مگر نه؟
محمدرضا میرباقری
تنها شکست در سن بیست تا سیسالگی شما بیفعالیتی است. جز این هرچه کردید آزمون و خطاست.
محمدرضا میرباقری
سونی به آیپاد خندید. نوکیا به آیفون خندید. هانیوِل به ترموستاتِ نِست خندید.
کاربر ۳۸۹۶۹۳۷
مدرسههای سنتی دربارهٔ شکست به شما تفکر اشتباه میدهند. شما دربارهٔ موضوعی میآموزید و امتحان میدهید. اگر نمره نیاورید، کار تمام است. ولی وقتی از مدرسه بیرون میروید، خبری از کتاب و امتحان و نمره نیست. اگر شکست بخورید، چیزی میآموزید. راستش، در بیشتر مواقع این تنها راه آموختن است، بهخصوص اگر چیزی بسازید که دنیا پیش از آن ندیده بوده.
_mahsshad
حجم
۹۳۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
حجم
۹۳۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
۲۰,۷۰۰۷۰%
تومان