بریدههایی از کتاب نام ناپذیر
۴٫۱
(۹)
منبع اين صدا منم، وجودم را آکنده میکند، در برابر ديوارهای دورتادورم هياهو به راه میاندازد، صدای من نيست، نمیتوانم ساکتش کنم، نمیتوانم مانعش بشوم، مانع از اينکه پاره پارهام کند، عذابم بدهد، به من هجوم بياورد. متعلق به من نيست، من صدايی ندارم، صدا ندارم و بايد حرف بزنم، اين تنها چيزی است که میدانم. بايد در مسيری دايرهمانند بچرخم، بايد در اين باب حرف بزنم، با همين صدايی که متعلق به من نيست، اما فقط ممکن است صدای من باشد، چون جز من کسی اينجا نيست، يا اگر هم هست، اگر کسی هست که اين صدای اوست، تا اين لحظه به من نزديک نشده است.
saaye
میگويند هرجاکه آدمها باشند، چيزها هم خواهند بود. آيا اين به آن معناست که وقتی اولی را قبول میکنيد، بايد دومی را هم قبول کنيد؟ زمان مشخص خواهد کرد.
Leopold_Bloom
من جز زندگی کردن، چه میکنم، شکلی از زندگی، تنها شکل ممکن، اين همان ترکيب است. يا با اثبات پوچ وجودم، مسئله پوچ قادر نبودن.
پویا پانا
حقيقت دارد که آدم تا وقتی داشتههای ارزشمندش را از دست ندهد، آنها را نمیشناسد، و شايد داشتههای ديگری هم دارم که تا دزد به آنها نزند، توجهم را جلب نخواهند کرد.
پویا پانا
و اين زندگی حتا ارزش زيستن را هم ندارد.
پویا پانا
هرگز به حماقتم غلبه نخواهند کرد.
پویا پانا
مگسها، موجودهايی که جزو عوامل بيماریزا محسوب میشوند، ارزش توجه ندارند.
پویا پانا
تا وقتی زندگی هست، اميد هم هست.
پویا پانا
تا وقتی فکر آدم جای ديگری باشد، همه چيز مجاز است.
پویا پانا
با خداوند چه کردهام، آنها با خداوند چه کردهاند، خداوند با ما چه کرده است، هيچ، و ما هم با او کاری نکردهايم، نمیتوانی با او کاری بکنی، او هم با ما کاری نمیکند، ما بیگناهيم
Arman ekhlaspour
خداوند چه کردهام، آنها با خداوند چه کردهاند، خداوند با ما چه کرده است، هيچ، و ما هم با او کاری نکردهايم، نمیتوانی با او کاری بکنی، او هم با ما کاری نمیکند، ما بیگناهيم
Arman ekhlaspour
من بايد بسازم، اينجا ابهامی کوچک وجود دارد، گاهی کم و بيش درمیمانم که نکند همه مزخرفات آنها در باب زندگی و مرگ با ذات من همانقدر بيگانه باشد که با ذات آنها.
Arman ekhlaspour
احمق نبودن، اين بهترين داشتهام خواهد بود، بهترين کارم، همين احمق بودن، با اين آرزو که ای کاش نبودم، با اين فکر که نبودم، با علم به اينکه بودم، احمقِ احمق نبودن، نبودن. چون هر چيز قديمیای، نه، فايدهای ندارد، بايد داشته باشد، اما ندارد. عذابی بغرنج که نمیتوان درکش کرد، يا محدودش کرد، يا احساسش کرد، يا زير بار تحملش رفت، نه، حتا تحملش هم نمیتوان کرد، به اشتباه رنج میکشم، حتا اين کار را هم به اشتباه انجام میدهم، مثل بوقلمونی پير که ايستاده، رو به مرگ، و پشتش پر از جوجهها و موشهايی است که پنهانی او را میپايند.
Arya Darveshi
حجم
۱۹۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
حجم
۱۹۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
قیمت:
۱۱۱,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد