بریدههایی از کتاب توتوچان
۴٫۲
(۵۵)
مدیر مدرسه میگفت داشتن چشم و ندیدن زیبایی، داشتن گوش و نشنیدن موسیقی، داشتن شعور اما تشخیصندادن حقیقت، و داشتن قلبی که هرگز برانگیخته نمیشود و درنتیجه هرگز آتشی بهپا نمیکند، برای انسان امری وحشتناک است.
الهام عبداللهی
سگ را به خود محتاج نکنید، تا بعد به او چیزی ندهید. اگر اینطور باشد، سگ به شما اعتماد نخواهد کرد و این باعث وحشیشدن حیوان میشود.»
الهام عبداللهی
مدیر اطمینان داشت توتوچان میتواند آموزگار مدرسه توموئه باشد. فکر میکرد بچههای مدرسه توموئه میتوانند آموزگاران خوبی باشند، چرا که احتمالا بهیاد میآورند کودکبودن چگونه چیزی است.
Ati
مدیر مدرسه میگفت داشتن چشم و ندیدن زیبایی، داشتن گوش و نشنیدن موسیقی، داشتن شعور اما تشخیصندادن حقیقت، و داشتن قلبی که هرگز برانگیخته نمیشود و درنتیجه هرگز آتشی بهپا نمیکند، برای انسان امری وحشتناک است.
الهام عبداللهی
پاککردن کف سالن پس از پایان این درس، کار سختی بود. در ابتدا، کف سالن را با تخته پاککن پاک میکردند و سپس همه دست به دست هم میدادند تا با استفاده از کهنه و لتّه آن را کاملا پاک کنند.
به این طریق، دانشآموزان مدرسه توموئه میفهمیدند که پاککردن دیوار یا کفی که کثیف شده باشد، تا چه حد مشکل و طاقتفرساست. به همین دلیل هرگز دیوار یا جای دیگری را بهجز کف سالن اجتماعات خطخطی نمیکردند.
علی ناصری مقدم
همه کودکان ذاتاً با طبیعت و سرشت خوبی بهدنیا میآیند؛ ولی محیط و تأثیر رفتار غلط بزرگسالان به آنان آسیب میرساند.
Kimia Heydari
«میدانی توتوچان، تو واقعاً دختر خوبی هستی!»
Ati
بچههای مدرسه توموئه هیچوقت روی دیوارهای مردم یا آسفالت خیابانها را خطخطی نمیکردند. علت آن نیز این نکته ساده بود که در مدرسه خودشان جایی برای این کار داشتند.
علی ناصری مقدم
مسلماً در طول اعصار و در پهنه گیتی، این فقط جیمز وات و اسحاق نیوتن نبودهاند که متوجه بیرونآمدن بخار از کتری و فروافتادن سیب از درخت شدهاند.
مدیر مدرسه میگفت داشتن چشم و ندیدن زیبایی، داشتن گوش و نشنیدن موسیقی، داشتن شعور اما تشخیصندادن حقیقت، و داشتن قلبی که هرگز برانگیخته نمیشود و درنتیجه هرگز آتشی بهپا نمیکند، برای انسان امری وحشتناک است.
N.Sh
او در کنار یاددادن چگونگی ساماندادن به مزرعه، چیزهای جالبی درباره حشرات، پرندگان، پروانهها، آب وهوا، و چیزهای دیگر برای بچهها تعریف کرد. دستان پرگره و ترکخوردهاش، گواهی میداد که تمامی آنچه را به بچهها یاد میدهد، از طریق تجربه شخصیاش دریافته است.
علی ناصری مقدم
در مدارس عادی ابتدایی، هرکس که قرار بود به بچهها چیزی یاد دهد، باید حداقل مدرک آموزگاری را بهدست میآورد، اما آقای کوبایاشی به این جور چیزها اهمیتی نمیداد. او فکر میکرد، آنچه اهمیت دارد این است که بچهها از راه دیدن نمونههای واقعی، یاد بگیرند.
علی ناصری مقدم
مدیر مدرسه میگفت داشتن چشم و ندیدن زیبایی، داشتن گوش و نشنیدن موسیقی، داشتن شعور اما تشخیصندادن حقیقت، و داشتن قلبی که هرگز برانگیخته نمیشود و درنتیجه هرگز آتشی بهپا نمیکند، برای انسان امری وحشتناک است.
علی ناصری مقدم
توتو چان فکر کرد: «چقدر عجیب است. برایم جالب است بدانم منظور او از 'چیزهایی از اقیانوس و تپههای اطراف` چیست؟»
این مدرسه برای توتو چان جایی متفاوت و جالب بود. او هیچوقت فکر نمیکرد ناهارخوردن در مدرسه بتواند اینقدر جالب و سرگرمکننده باشد. این فکر که فردا او هم در کنار این میزها خواهد نشست و ناهار خود را با «چیزهایی از اقیانوس و تپههای اطراف» نشانِ آقای مدیر خواهد داد، چنان خوشحالش ساخت که میخواست از شادی پر دربیاورد.
mimi
اعتقاد داشت همه کودکان ذاتاً با طبیعت و سرشت خوبی بهدنیا میآیند؛ ولی محیط و تأثیر رفتار غلط بزرگسالان به آنان آسیب میرساند. هدف او آن بود که «طبیعت خوب» کودکان را آشکار ساخته و آن را بهبود و تکامل بخشد؛ تا به این ترتیب کودکان مردمانی باشخصیت بار بیایند.
زهرا علیمحمدی
توتوچان و دوستانش چیزهای زیادی درباره امریکا یاد گرفتند. ژاپن و امریکا در مدرسه توموئه در حال پیوندیافتن و دوستشدن بودند، اما در خارج از مدرسه توموئه، امریکا به دشمن تبدیل شده بود و چون انگلیسی زبانِ دشمن بود، آموزش ِ انگلیسی را از برنامه درسی مدارس حذف کرده بودند.
دولت اعلام کرد: «امریکاییها آدمهای شروری هستند.» اما در مدرسه توموئه، بچهها هنوز در درس جمعی یکصدا میگفتند: «اوتسوکوشی زیباست.»
نسیمی که در مدرسه توموئه میوزید، ملایم و گرم بود و خود بچهها نیز موجوداتی زیبا بودند.
fariba.
تا آن هنگام، بچهها هرگز به جریان پختهشدن چیزی نگاه نکرده و برای تنظیم شعله آتش زحمتی نکشیده بودند. آنها صرفاً پشت میز نشسته و هر آنچه جلوی آنها گذاشته شده بود، خورده بودند. لذت پختن غذا و زحمات همراه با آن و دیدن اینکه چگونه هریک از اجزای غذا هنگام پختن تغییر میکند، تجربهای کاملا تازه بود.
علی ناصری مقدم
هر روز یکی از بچهها، از مزرعه بازدید میکرد و درباره وضع آن به آقای مدیر و بچهها گزارش میداد. بچهها، چگونگی لذتبردن از رشد و بهبارنشستن دانههایی را که خود کاشته بودند، یاد میگرفتند و هروقت دو سه نفر از آنان گرد یکدیگر جمع میشدند، صحبتشان به وضعیت مزرعه مدرسه کشیده میشد.
علی ناصری مقدم
مرد، درحالیکه دستانش را مقابل صورتش تکان میداد، گفت: «نع! من اصلا معلم نیستم. من کشاورزم. فقط مدیر شما از من خواسته این کار را بکنم. فقط همین!»
آقای مدیر که کنار او ایستاده بود، گفت: «آه بله، او معلم شماست. معلم کشاورزی شما. ایشان لطف داشته و قبول کرده به شما یاد دهد چگونه میتوان مزرعهای درست کرد. درست مثل اینکه نانوا، چگونگی نانپختن را به شما یاد دهد.»
علی ناصری مقدم
شاعری بهنام باشو مینویسد:
«گوش فرادار!
غوکی میجهد به ژرفنای سکوت آبگیری باستانی!»
با این حال میتوان گفت پدیده پریدن غوک به داخل آبگیر را بسیاری از افراد دیگر نیز دیدهاند. مسلماً در طول اعصار و در پهنه گیتی، این فقط جیمز وات و اسحاق نیوتن نبودهاند که متوجه بیرونآمدن بخار از کتری و فروافتادن سیب از درخت شدهاند.
علی ناصری مقدم
مدیر مدرسه، سیستم آموزشی معاصر را که تأکید خود را بر علوم اثباتی و نوشتن کلمات میگذارد، حقیر میشمرد. این سیستم آموزش، متمایل به ناقصکردن ادراک حسی کودک از طبیعت است و میزان درک و پذیرش او را از ندای پنهانی خداوند، یعنی الهام، کاهش میدهد.
علی ناصری مقدم
حجم
۲۳۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۴ صفحه
حجم
۲۳۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۴ صفحه
قیمت:
۶۸,۰۰۰
۵۴,۴۰۰۲۰%
تومان