توتوچان درمقابل او نجوا کرد: «خداحافظ. شاید روزی دیگر، در جایی دیگر، هنگامی که خیلی بزرگتر شدهایم یکدیگر را ببینیم. شاید تا آن هنگام فلج تو خوب شده باشد.»
Ati
حوادث ترسناکی در گوشه و کنار جهان رخ میداد، اما بچهها در فضایی پُر از صلح، صمیمانه، درباره مزرعه خودشان حرف میزدند.
Ati
توتو چان نیز مانند ایزادورا دانکن درحالیکه با پایی برهنه و هماهنگ با ضرب موسیقی گام برمیداشت، سراپا شادی بود و مشکل میتوانست باور کند که اجرای این حرکات جزئی از مدرسهرفتن باشد.
Ati
مدیر مدرسه میگفت داشتن چشم و ندیدن زیبایی، داشتن گوش و نشنیدن موسیقی، داشتن شعور اما تشخیصندادن حقیقت، و داشتن قلبی که هرگز برانگیخته نمیشود و درنتیجه هرگز آتشی بهپا نمیکند، برای انسان امری وحشتناک است.
Ati
شاعری بهنام باشو مینویسد:
«گوش فرادار!
غوکی میجهد به ژرفنای سکوت آبگیری باستانی!»
Ati
میگفت: «بگذارید کودکان طبیعی عمل کنند. آرزوها و اهداف و جاهطلبیهایشان را برهم نزنید. رؤیاهای آنها از رؤیاهای شما بزرگتر است.»
Ati