بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زنی با موهای ژولیده | طاقچه
تصویر جلد کتاب زنی با موهای ژولیده

بریده‌هایی از کتاب زنی با موهای ژولیده

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۶ رأی
۳٫۵
(۶)
من هنوز منم فقط کمی سردتر از قبل
-Dny.͜.
سنگ نیستم که رو بگردانی فقط نگاه کنم دردم می‌آید از بی اعتناییت قدری بخند
سیّد جواد
تمام دشت‌های جهان را ماهی می‌کارم می‌دهم به کودکان کار با جایی برای خواب جایی برای عشق تمام دشت‌های جان را دست می‌کارم دستانی برای نوازش دستانی برای مهر...
آرام
و شاعر قلبی دارد که برای هیچ‌کس نمی‌تپد چون یک‌بار عاشقی کرد و مُرد
min
باغ پر بود از برگ درختان و دستی که مرا نوازش می‌کرد مارشد دور گردنم... صیاد ضعفم را می‌دانست...
سیّد جواد
بی تو زمین برایم سردترین جای دنیاست
-Dny.͜.
بی‌حوصله‌ام و حالم یک دل سیر باران می‌خواهد تا غرورم را زیرش آویزان کنم
-Dny.͜.
تمام دشت‌های جهان را ماهی می‌کارم می‌دهم به کودکان کار
-Dny.͜.
رویای سنگینِ خسته از بیداری
min
جای غمگینی است زمین تکرار مکررات است به دنیا می‌آیی تا بار دیگر به دنیا نیایی...
منتظر
اندازه‌ی هیچ تنی نشد آغوشی که نیمه‌اش تن من است نیمه‌اش غرق رویای تو به کدام بوسه خواب خرگوشی رفته‌ام که هیچ لبخندی برایم مردانه نیست...
سیّد جواد
آرامم مثل زنی که باد معشوقه‌اش را با خود برده و هیچ خیابانی ماجرایش را به خاطر نمی‌آورد پاهایم را در آب می‌گذارم انگشت‌هایم که جوانه بزنند و باد که بوزد... اما میدانم بادآورده را آب می‌برد من به آتش نشسته به خاکستر قانعم
سیّد جواد
روسری‌ات اقیانوسیست فروریخته بر سرت مراقب باش عابران همه شناگران قهاری نیستند مبادا غرقشان کنی... من از حسودی خواهم مرد چشم‌هایت را بپوشان...
سیّد جواد
سکوت حق مسلم من بود وقتی خورشید بی‌اجازه طلوع کرد و تمام شهر خواب بیداری دید عروسک‌های همیشه درصحنه عروسک‌گردانان همیشه خواب صورتک‌های خسته و مردان کار نه دانایان راه بلد نه زاهدان عابد کودکان سپید جای کودکان احساس... وزنی که با تمام لباس‌هایش برهنه بود
سیّد جواد
چین‌های صورتت را که باز می‌کنی گره از کار بسته باز می‌شود و گل‌های پیراهنت شکوفه می‌دهد من غرق خوشبختی خواهم شد آغوش باز کن حالا که شانه‌هایت لالایی را خوب می‌دانند
سیّد جواد
کابوس سهم زنی است با دستانی خسته از کار وقتی مردی را برای تکیه نمی‌بیند
منتظر
به نماز ایستاده‌ام عطر پیراهنت را...
-Dny.͜.
و شاعر قلبی دارد که برای هیچ‌کس نمی‌تپد چون یک‌بار عاشقی کرد و مُرد
سیّد جواد
تب کرده ماهی نشسته بر پیراهنت شرجی چشم‌هایت خماری می‌آورد در این هوای گرم... گاهی صیاد هم قصد بدی ندارد...
سیّد جواد
کابوس سهم زنی است با دستانی خسته از کار وقتی مردی را برای تکیه نمی‌بیند دیوار حکایت دیروزهایت که فروریختند
سیّد جواد

حجم

۶۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۲ صفحه

حجم

۶۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۲ صفحه

قیمت:
۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد