بریدههایی از کتاب زنی با موهای ژولیده
۳٫۵
(۶)
تبسم
جای نزدیکیست
مثل پریدن ماهی در آب
مثل پرواز پرنده
مثل لبخند
لب طاقچهی خیال
سیّد جواد
حلقهی موهایت
رسم آشفتگی این دل است
وقتی قفس میبافی برایم...
سیّد جواد
چقدر ظالمی
به دوست داشتنم
چقدر مؤمنم
به دستهایت
hassan fatemi
من شاعرم
و هیچچیز
به اندازه آدم بودن شاعرانه نیست
نه بال میخواهد
نه پنجههای تیز
پاهایی میخواهد برای رفتن
چشمانی برای دیدن
لبی برای لبخند
و این
سادهترین اتفاق آدمیزادیست
amid :)
آرامم
مثل زنی که باد
معشوقهاش را با خود برده
و هیچ خیابانی
ماجرایش را به خاطر نمیآورد
-Dny.͜.
دست نگهدار
ستون حوادث امروز پر است
اخمهایم را درهم میکشم
افتاب مهربانتر میشود
و تمام تو
در ظرفی از دیروز
فرو میریزد
آب ریخته جمع نخواهد شد
سیّد جواد
نگاه که میکنی انگار
داستان تمام میشود...
اشک لبریزتر از لبخند...
رهایم نمیکند بیداری
آسمان ِ من
دستهای کوچکم چتر نمیخواهد
کمی پایین بیا تا باهم قدمی بزنیم این شب تاریک را
کمی پایین بیا
سیّد جواد
چگونهای بی من
وقتی در خوابهایت
اشک میریزم
دلتنگ شوی
چه میکنی؟؟؟؟.
کوچ تنها
حدفاصل شرعی دست من و توست
بگو
وقتی در خوابهایت
اشک میریزم
بی من چه میکنی...
سیّد جواد
زیباییم
در به تصویر کشیدن گیسوانم نیست
باد که بوزد
سرشاخههای امید
جوانه خواهند زد
و من
زنی با موهای ژولیدهام
که لباس سبز میپوشم
وتو
عاشقم خواهی شد
مثل
دیوانگی گرگی که
عاشق طعمهاش باشد
سیّد جواد
دستهایت
فرورفته در هم
حکم به آواز میکنی
و من مینوازم برایت
هر آنچه
بغض فروخورده دارم
دستهایت را باز کن
من به معجزهی آغوشت ایمان میآورم
سیّد جواد
غمگینترین حادثه
پیراهنیست که
بهتر از من
بر تنت مینشیند
بیاجازهی من میخندی
و تا چشم باز میکنم
تمام پلهای پشت سرت خراب شدهاند
سیّد جواد
رویم را برمیگردانم
دیروزهای نشسته پشت سرم
عاشقت میشوند
و بهاریترین عطرها
بوی پاییز میدهند
فکر میکنم
دورترین مرزها
همیشه نزدیکترین احساساند
و من
چقدر غریبهام
بین دیروزهای آفتابی
سیّد جواد
کلاغهای خانه ما
دیگر نه صدایی دارند
نه بهانه قالب صابونی را لب حوض
شاید آنها هم
سری به خاطرههاشان میزنند
وقتی مادرم
چند سال جوانتر بود...
hassan fatemi
تمام شهرهای جهان
ساختهی دیوانه گانیست
که خواب فرزانگی دیدهاند
min
جای غمگینی است زمین
تکرار مکررات است
به دنیا میآیی
تا بار دیگر
به دنیا نیایی...
min
وارونگی زمان
دستهای توست
وقتی برای نوازش من
آغوش باز میکنی
سیّد جواد
به قوکان میمانی
آشفته در پی عشق
آب برایت
سرسره میشود تا
سر در گردن سپیداری بلند
بیارامی
رسوایی
شرح سپیدی پوست تن توست
که مرا
حول محورت میچرخاند...
سیّد جواد
قربانیان همه
عاقلانی بودند که
به حقیقت ساختگی دست دادند
و علامت رضایتشان
لبخندشان بود
hassan fatemi
مستعمره هیچکس نشد
قلبی که
به غارت رفت
من
کشوری شکستخوردهام
که سایهی زندگی بر دوشم
سنگینی میکند...
hassan fatemi
لج کرده
ماهی سرخِ درونِ حوض
روی آب افتاده
و گربه
برایش دست تکان میدهد...
اتفاق بدی هم نیست
گاهی باید
خود را به خواب زد
hassan fatemi
حجم
۶۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۲ صفحه
حجم
۶۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۲ صفحه
قیمت:
۴,۰۰۰
تومان