بریدههایی از کتاب این جا بدون مرد
۳٫۴
(۴۱)
واقعاً اگر میدانستم ازدواج تا این حد به آدمها اجازه میدهد که به هر سوراخِ زندگیِ آدم وارد شوند و توی کلهاش را هم بخواهند با سلیقهٔ خودشان چیدمان کنند، نهتنها ازدواج نمیکردم، بلکه عملیات تروریستی هم علیه محضرهای ازدواج ترتیب میدادم.
فروغ
بالاخره این منقرض میشود و تویی که میمانی. پس خودت را نباز، آن هم جلوِ آدمی که در حال نابودی است و چند روز بعد قرار است اسپرمهایش را تخلیه کنند و رویش آهک بریزند.
سمیرا میرزایی
هر چیزی که بیش از یک حدی لطیف شود ترسناک است
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
مادر دو دختر شدهام، اما هنوز اگر زیاد با میز کناردستیام حرف بزنم یک نفر با دوربین مداربسته ثبت میکند و یک چیزی از حقوقم کم میکنند. شاید اصلاً دیگر نیازی نباشد کار کنم
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
واقعاً اگر میدانستم ازدواج تا این حد به آدمها اجازه میدهد که به هر سوراخِ زندگیِ آدم وارد شوند و توی کلهاش را هم بخواهند با سلیقهٔ خودشان چیدمان کنند، نهتنها ازدواج نمیکردم، بلکه عملیات تروریستی هم علیه محضرهای ازدواج ترتیب میدادم. آهنگ توی گوشم پیچید و انگشتهایم تکان خورد. احساس
mery
. گوشهٔ دستم هم با خودکار علامت زده بودم تا حواسم باشد قوز نکنم، چون به نظر پسرها دخترِ قوزدار یعنی دختر کمخون آویزان بیارزش با مقدار زیادی تنفر از خودش. این را مادرم همیشه میگفت و مشتی هم میزد توی کمرم.
fereshteh
«تو ستایشانگیز و بینظیری. چه دیدنی هستی وقتی آرام تخلیه میشوی و دستمال توالت را در سطل میاندازی، ترککنندهٔ زیبا.» شبیه این جمله را ده سال پیش توی اتاقخواب شراره دیدم، روی کمد لباس احمد. «تو ستایشانگیز و بینظیری، وقتی به جای دیدن لحظات زندگیِ خصوصیِ غریبگان، فیلم عروسیمان را تماشا میکنی.» احمد هم زیر یادداشتش نوشته بود «چک کردم، فیلم خصوصی نیست. هفده نفر عوامل و تهیهکننده دارد. نگران نباش بانو.» نمیدانم شراره چهطور فیلم عروسیاش را که فقط چهل و پنج دقیقهاش رقصیدن پدربزرگش روی ویلچر است جایگزین خوبی میدانست، اما احتمالاً فکر میکرده دیدن و باز دیدنِ چندبارهٔ فیلم آن عروسیِ هشلهف قوای جنسی احمد را ضعیفتر و احتمال خیانتش را کمتر میکند.
fereshteh
«تو ستایشانگیز و بینظیری. چه دیدنی هستی وقتی آرام تخلیه میشوی و دستمال توالت را در سطل میاندازی، ترککنندهٔ زیبا.» شبیه این جمله را ده سال پیش توی اتاقخواب شراره دیدم، روی کمد لباس احمد. «تو ستایشانگیز و بینظیری، وقتی به جای دیدن لحظات زندگیِ خصوصیِ غریبگان، فیلم عروسیمان را تماشا میکنی.» احمد هم زیر یادداشتش نوشته بود «چک کردم، فیلم خصوصی نیست. هفده نفر عوامل و تهیهکننده دارد. نگران نباش بانو.» نمیدانم شراره چهطور فیلم عروسیاش را که فقط چهل و پنج دقیقهاش رقصیدن پدربزرگش روی ویلچر است جایگزین خوبی میدانست، اما احتمالاً فکر میکرده دیدن و باز دیدنِ چندبارهٔ فیلم آن عروسیِ هشلهف قوای جنسی احمد را ضعیفتر و احتمال خیانتش را کمتر میکند.
fereshteh
لبهای کبود و چشمهای گودرفته و رنگوروی پریدهام را که میدید، غصهاش میگرفت و دکتربازیاش گل میکرد. هربار توی دانشگاه کنارم مینشست، چند لحظه نگاهم میکرد و میپرسید «کمخونی داری؟ آهن نمیخوری؟» هربار هم همین را میپرسید. ادعا داشت توی دلبری بداهه عمل میکند و تنها چیزی که هربار با دیدن من به ذهنش میرسد کمخونی است. اوایل زیر پلکم را پایین میکشید و میگفت اگر سفید باشد کمخونی داری، ولی سفید نبود. احتمال میداد دستهایم سرد باشد. دستها را که معاینه میکرد، میگفت دکترهای احمق فقط کف دست را معاینه میکنند اما توی آلمان این نظریه ثابت شده که تا زیربغل باید کامل چک شود. بعدش کمی به صورتم خیره میشد و از آنجا که سرِ سفرهٔ پدرمادرش بزرگ شده، وجدانش اجازه نمیداد با یک معاینهٔ سطحی تشخیصِ قطعی بدهد.
fereshteh
از آن آدمهایی است که همیشه لبهایشان خیس است و مقداری از آب دهانشان را روی لبها نگه میدارند. اما به قول مامان خیلیها همینش را هم ندارند. البته مامان این را دربارهٔ کتلتهای خشکش و اتاق مشترک من و آیسان میگوید، ولی احتمالاً در مورد همهچیز مصداق دارد
fereshteh
حجم
۱۶۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
حجم
۱۶۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
قیمت:
۴۴,۰۰۰
۲۲,۰۰۰۵۰%
تومان