هر آنچه را که بشریت تاکنون جدی گرفته است، حتا واقعیت هم نیست، بلکه صرفاً اوهام، یا به بیان دقیق، دروغهایی است که از غرایزِ بدسرشتِ بیمار، و به معنای عمیق کلمه، زیانمند، برمیخیزد ــ همهی مفاهیمی چون «خدا»، «روح»، «فضیلت»، «گناه»، «ماوراء»، «حقیقت»، «زندگی جاوید»
پویا پانا
پای آلمان به هرکجا برسد، فرهنگ را فاسد میکند.
پویا پانا
من فقط به فرهنگ فرانسوی اعتقاد دارم؛ غیر از این هر آنچه در اروپا «فرهنگ» نامیده میشود، به نظر من یک سوء تفاهم است، فرهنگ آلمانی که دیگر اصلاً حرفش را نزنیم...
پویا پانا
به هر اندیشهیی که در هوای آزاد ــ هنگامی که آزادانه در جنبش هستیم و عضلات ما نیز در جشناند ــ به وجود نیامده باشد، نباید اعتماد کرد. همهی پیشداوریها از دل و روده سرچشمه میگیرند.
پویا پانا
انسانِ دانا به دوستداشتنِ دشمنانش بسنده نمیکند. او باید بتواند از دوستانش نیز بیزار شود.
پویا پانا
حقیقت از زبان من بیان میشود ــ اما حقیقتِ من هراسناک است، زیرا تاکنون دروغ را حقیقت نامیدهاند
پروا
فیزیولوژیست خواهانِ قطع عضوِ خراب است، از هرگونه همبستگی با این عضوِ منحط سر باز میزند و هیچ احساس ترحمی نسبت به آن ندارد. اما کشیش درست خواهانِ انحطاطِ مجموعه، یعنی بشریت، است. از همین رو از هر آنچه خراب و منحط شده محافظت میکند، سلطه و سروری او بر بشریت به چنین بهایی است
پروا
از میانِ اهلِ فلسفه، که پُر از دورویی ــ و حتا پنجرویی ــ اند! شکاکان تنها سنخِ شایستهی احتراماند
پروا
کسی که بتواند هوای نوشتههای مرا تنفس کند میداند که این هوای بلندیهاست، هوایی تازه و سرزنده. آدم باید برای چنین هوایی ساخته شده باشد، وگرنه خطر سرماخوردگی بسیار است
پروا
و اما دربارهی خودِ شناخت: گیریم شناخت برای دیگران چیز دیگری باشد، مثلاً یک بستر آسایش، یا راهی به سوی بستر آسایش، یا سرگرمی یا پرسهزنی، اما برای من دنیایی از خطرها و پیروزیهاست
پروا