بریدههایی از کتاب شوهر معمولی من: دو جُستارِ فلسفی در باب روششناسیِ ساختارشکنِ کامیابی در زندگی
۲٫۸
(۱۰)
هدیهی شوهر معمولیم به تازهعروسش
ماه عسل بدون هیچ خونوخونریزی و دستبرقضا در کمال عشق و حال به پایان رسید اما شوهر معمولیم بعدِ ماه عسل هم همچنان تو حال و هوای نوعروسبودن من و شادامادبودن خودش باقی مانده بود. کلاً آدم جوگیریست. من اما از این زنهای معمولی نیستم که تا ۵ سال بعد از عروسیشان هم هنوز حس نوعروسبودن دارند. برای من این بازیها بعدِ ماه عسل تمام میشود. برای همین هیچ انتظار این را نداشتم که شوهر معمولیم برای شادباشِ بلهیی که به او گفتم برایم هدیهیی بخرد. اما خب شوهر معمولیم دلش خواسته بود بعد از اینکه از جادهی چالوس صحیحوسالم برمیگردیم مرا سورپرایز کند. درِ خانهمان را که باز کردم چشمهایم به جمالوکمال یک پیانو روشن شد.
سپیده
ماه عسل خونین
عروسی که تمام شد شوهر معمولیم گفت: «حالم از این بوقبوقکردنهای پشتِ ماشینِ عروس به هم میخوره!» و بین خودمان باشد من هم. گفت: «بزنیم جادهی چالوس؟» گفتم: «بزنیم.» و اینطور شد که ما هم زدیم جادهی چالوس و همهی آن جماعت اسکول را اسکولتر کردیم. تو جاده که بودیم هی با خودم صحنهی یک تصادف خونین را تصور میکردم. آخ که چه حالی میداد یکی میکوبید به این شوهر معمولیم و عین تخممرغ، که موقع خاگینه درستکردن زرده سفیدهاش قاطی میشود، جسم و جان شوهر معمولیام را قاطی میکرد و ما را از شر یک شوهر معمولی خلاص میکرد!
سپیده
جشن عروسی ما
جشن عروسی با یک شوهر معمولی خیلی هم کسلکننده نبود. شوهر معمولیم برایم در یک باغ مصفا در جاجرود عروسی گرفت. با کلی بریزوبپاش. و بزنوبکوب. همان پشتِ خطیها که گفتم منتظرم دهانشان باز شود چون تمساح هنگام خوردنِ گراز، وقتی به جشن عروسیم آمدند، بُغ کرده بودند یک گوشه و هی پچپچ میکردند. حتمنی دم گوش هم ورور میکنند که: «داماد از عروس سره. چه قدی، چه هیکلی! ببین چه جشن عروسی برای این جوجهنویسنده گرفته. راسته میگن سیب سرخ به درد دست چلاق میخوره.» هیچیندارها حسودیشان شده که من چنین شوهر معمولی نصیبم شده و خودشان زن یک روشنفکر آسوپاس یا بهتر از آن یک شاعر یا نقاش یا یک فیلسوفِ کچل یا یک عشقِ هابرماس شدند.
سپیده
پس قطعاً از کل تجربههایش طوری استفاده میکرد که دو بار از یک سوراخ گزیده نشود. شک نکنید اگر کار به بابای کارمندم میکشید ته تهش یک شوهر کارمند، مثل خودش یا مثل داداشم، برایم دستوپا می کرد.
سپیده
البته من واقعاً نمیدانم زمان مادربزرگ گرامی چسب قطرهیی اختراع شده بوده یا نه اما هرچه بوده او با چنان قطعیتی دربارهی خواص چسب قسمت صحبت میکرد که بالاخره توانست با تکرار این جملات ذهن مرا بهخوبی شستوشو دهد و شاهزادهی رؤیاهایم را از ذهنم دور کند. خلاصه اینگونه شد که من به ازدواج با مردی کاملاً معمولی تن دادم. از سر قسمت البته...
پ. ن:
راستش را بخواهید ماجرای کوتاهآمدن من از مواضع سرسختانهام در انتخاب یک شوهر روشنفکر آسوپاس... به این راحتیها هم که خواندید نبود. واقعیت این بود که من با خودم فکر کردم اگر قرار است کسی غیر از خودم شوهرم را انتخاب کند بهتر است آن کس، کسی نباشد جز مادرم. بالاخره مادرم یک عمر موهایش را در زندگی پای یک شوهر کارمند سفید کرده بود.
سپیده
قسمت این بود
من شبهای زیادی خواب شاهزادهی رؤیاهایم را دیدم اما مثل خیلی دیگر از دخترکان، شاهزادهی رؤیاهایم به خواستگاریم نیامد. درواقع هیچ روشنفکر آسوپاس یا بهتر از آن یک شاعر یا نقاش یا یک فیلسوفِ کچل یا یک عشقِ هابرماس درِ خانهی والدهی مکرمهام را نزد. درنتیجه مادر دلسوز و مهربان و البته نگران از ترشیدهشدنم، در اقدامی خودسرانه درِ خانه را گُروگُر روی هر مردِ معمولی باز میکرد. تا بالاخره به هدف خود نائل شد. به قول مادربزرگم: «مادرجان از قسمت نمیشود فرار کرد. قسمت هرچه باشد همان میشود. قسمت دهن آدم را همچین میبندد که انگار چسب قطرهیی تو دهنت ریخته باشن.»
سپیده
شاهزادهی رؤیاهای من
من اصلاً دلم نمیخواست یک شوهر معمولی داشته باشم. واقعیتش دلم میخواست یک شوهر خفنی میداشتم، خیلی خفن. یک شوهری که به هر دوست و آشنایی میگفتم دهانش عین دهان تمساح موقعِ خوردن گراز باز میشد. مثلاً وقتی گوشی تلفن دستم است بعد از گفتن کُلی اراجیف به پشتِ خطی در عین بیتفاوتی بگویم: «راستی فلانی خبر داری من هم شوهر کردم؟» و آن پشتِ خط تلفنی بگوید: «اِ جدی؟ با کی؟» و وقتی من نامش را میگویم از پشت تلفن از روی صدای وارفتهاش، قیافهی پیچخوردهاش را حدس بزنم و تا ته جیگرم خنک شود.
اُ. راستی من به شما نگفتم تعریف من از یک شوهر خفن چهجور شوهریست. یک شوهر خفن یعنی شوهری که حداقلش یک روشنفکر آسوپاس باشد یا بهتر از آن یک شاعر یا یک نقاش یا یک فیلسوف کچل. شاید هم یک جامعهشناس که عاشق آن موسفیدِ آلمانی است. هابرماس را میگویم. یورگن هابرماس. بله داشتن چنین شوهر خفنی رؤیای شبانهی من بود.
سپیده
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان