بریده‌هایی از کتاب پنجره جنوبی

کولبرها و شوتی‌ها، جونشون کف دستشونه برای یه لقمه نون!

آبی که ریخته شده دیگه جمع نمی‌شه.

برای مرد دریا، طوفان تکراریه، اما هر بار که اتفاق می‌افته ترسناکه!...

آدم عاشق باشه هر کاری می‌کنه! ممکنه هم ببخشه گناه اونی رو که دوست داره...

مال دنیا آدمو کور می‌کنه!

هر چه دلت خواست نه آن می‌شود/ هر چه خدا خواست همان می‌شود!

هر کسی خودش تصمیم می‌گیره چه سرنوشتی داشته باشه!

نیتمون خوبه خدا هم هوامونو داره! دلت اول به خدا گرم باشه بعد به من،

تو بال منو چیدی و بعد در قفسو باز کردی و گفتی آزادی!

وقتی خودش نمی‌خواد باشه، نمی‌تونم وادارش کنم به بودن.

زمان فقط روی زخم رو می‌پوشونه، عفونت زیر زخمو خوب نمی‌کنه...

یه چیزایی با قرص خواب درست نمی‌شه! زمان می‌خواد!

خانه برایش قداست داشت و اعتقاد داشت خانه باید مرکز آرامش باشد نه فشار کاری بیرون از خانه!

من دوست ندارم وقت و انرژیمو صرف چیزی کنم که بهم حس بد می‌ده!

من دوست دارم در کنار هم خوشبخت زندگی کنیم، نمی‌خوام سدی باشم جلوی خواسته‌هات...

چه معنی داره این‌قدر کوتاه می‌آی دختر و دنبال محیط بی‌تنشی؟! از حقت حق نداری کوتاه بیای!...

خیلی بی‌پناهم... خیلی بی‌کسم... همه کسم شو... پناهم

وقتی فکر می‌کنم این مدت چه‌طور منو بازی دادی و کَکت نگزید، از هر چی آدمه بدم می‌آد!...

چه دلیلی بهتر از دوست داشتن وجود داره

وای به روزگاری که دریا یکی از یاراتو بگیره!... نمی‌دونی چه تلخه بخوای به خونواده‌ای خبر بدی با عزیزشون رفتی و بی‌عزیزشون برگشتی!...‌ دریا همون‌قد که پرِنعمت و برکته، بی‌رحمه! خیلی‌ها رو از خونواده‌هاشون می‌گیره و می‌بره تو دل خودش...