چشم آدما رو که نگاه کنی میتونی راست و دروغشونو بفهمی! خیر و شرشونو... اصلا میتونی تا ته دلشونو ببینی! برو نگاه چشم آدما کن! زبون بلده دروغ بگه، چشم فقط ادای دروغ گفتنو درمیآره!"...
n re
کلافه پناه برده بود به ناخدا و پرسیده بود "ناخدا چه جوری خوب و بد آدما رو تشخیص بدم؟!" و ناخدا گفته بود "نعوذبالله، مگه ما خداییم؟!... تشخیص خوب و بد آدما کار ما نیست، کار اون بالاییه! اونم به عمر ما و این دنیا قد نمیده!
n re
گیاههای کمتوقع رو میشه گذاشت پشت پنجرههای شمالی... کمتوقع و آروم!... گلدونای پشت پنجرهٔ شمالی از اون گل و گلدونایی هستن که میتونی ولشون کنی بری سفر و اصلا یادت بره هستن...
مهندس و نهال از جلوی دیدش گم شدند، بغض کرد و زیر لبی برای خود گفت:
ــ چهقدر گیاههای پشت پنجرهٔ شمالی مظلومن...
n re
زندگی همینه، همین که میبینی! معمولی و غیرمعمولیشو خود ماها تقسیمبندی میکنیم...
n re
حتما خدا رو داریم... خدا رو داریم...
n re
درست میگفت، شمارهٔ پرواز او بود... همین دلتنگترش کرد!
n re
حق هیچ گلی، مُردن نبود!
n re
ــ یکبار زندگی میکنیم...
n re
سر که نه در راه عزیزان بود، بار گرانی است کشیدن به دوش!"
n re
کولبرها و شوتیها، جونشون کف دستشونه برای یه لقمه نون!
n re