بریدههایی از کتاب نورگیر
۴٫۷
(۳)
ماریو:بچهها نباید بمیرند.
مادر:[ آه میکشد.] ولی میمیرند.
ماریو:آن هم به دو روش.
مادر:به دو روش؟
ماریو:روش دیگرش آن است که وقتی بزرگ میشوند میمیرند. همه ما مردهایم.
mojsena
[ پدر را نشان میدهد.] نگاهش کن. این موجود بیچاره یک مرد باشرف بود، یادت هست؟ ما را هم توی مکتب شرافت تربیت کرد. یک مکتب خطرناک، چون بعدها، وقتی با دنیا رودررو میشوی، میفهمی که شرافت بدترین دشمنت است. [ شاکی] توی دوره و زمانه ما آدم نمیتواند از قِبَل شرافت زندگی کند. برای زندگیکردن باید حقه سوار کنی، جفتپا بیندازی و دودرهبازی کنی...! باید دیگران را له کنی. با این حساب چه میشود کرد؟ یا باید این بازی کثیف را قبول کنی و از این دخمه بیرون بیایی... یا آنکه همین تو بمانی.
ماراتن
آدم یکخرده انقلابی میشود، بعد یکخرده محافظهکار... برای اینکار هم بَدَک نیست که آدم ایدههای مترقی داشته باشد... گروه جدید از ما استفاده میکند... ما میگذاریم که ازمان استفاده کنند، چون که ما از آنها استفاده میکنیم... همه هم با هم جیبمان را پر میکنیم! برای آنکه چه کسی میداند که دیگری دارد به چه بازیای دست میزند؟ فقط بدبختها میدانند که بدبختند.
Mostafa F
من یک مرد شکستخوردهام. از وقتی که جنگ تمام شد، توی آن چاهی که اسمش خانه ما باشد گرفتار شدهام. اما اگر غم تو به غم من پیوند بخورد، شاید بتوانیم یک خوشبختی عجیب و غریب به دست بیاوریم.
ماراتن
. اما حالا، که یک مرد کاملی، البته که مقصر هستی! مطمئناً قربانیهای کمی داشتهای. هستند پستفطرتهای زیادی که هزارهزار و میلیونمیلیون جلوی خودشان قربانی میکنند. اما تو هم مثل آنهایی! بگذار زمان بگذرد، آنوقت میبینی که چطور قربانیهای تو هم... به همراه غنیمتهایت زیاد میشوند.
ماراتن
او بدبخت بیچارهای نیست که عقب تلویزیون یا یخچالش سگدو بزند. دلقک نیست که پشت رُل بنشیند و افتخارش این باشد که توی ترافیک این شهر بیدروپیکر جایی را اشغال کرده... او بیتفاوتی را انتخاب کرده.
mojsena
حجم
۱۳۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
حجم
۱۳۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
قیمت:
۷۸,۰۰۰
۵۴,۶۰۰۳۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد