«نه سیرک مال منه، نه میمونها مال من»
rozhinism
«فکر میکنم من فقط کتابفروشاش بودم.»
rozhinism
همیشه به نظر میرسید دیوید کارهای مهمتری دارد بکند تا فکر کردن به زندگی درونی پنهان لیدیا.
rozhinism
با هر پسری همیشه همان مسئله پیش میآمد: بعد از این که او را در صف صندوق سوپرمارکت، یا در کلاس ادبیات ویکتوریایی، یا در یک فستفود به تور میزدند، نهایتاً پی میبردند زرهی که در آن پنهان شده بود نفوذناپذیر است، فارغ از این که آنها چقدر جسارت به خرج میدادند. از راههای مختلف تلاش میکردند در فضایی که بیشتر مال خود او بود سهیم شوند، ولی موفق نمیشدند. تنها او به آن راه داشت.
rozhinism
واژهها همه نقاباند؛ و هرچه بیشتر زیبا باشند، بیشترْ قصدشان پنهانکاری است.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰