بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آتش بدون دود (جلد سوم از مجموعه هفت جلدی) | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب آتش بدون دود (جلد سوم از مجموعه هفت جلدی) اثر نادر ابراهیمی

بریده‌هایی از کتاب آتش بدون دود (جلد سوم از مجموعه هفت جلدی)

امتیاز:
۴.۱از ۱۲ رأی
۴٫۱
(۱۲)
تاریخ، مصمّم‌تر از تکْ‌قهرمانان است و بسی مرگ‌ناپذیر. هیچ‌کس، هیچ‌کس نمی‌تواند تاریخ را، لب چاهی، تشنه از پای درآورد. هیچ‌کس نمی‌تواند تاریخ را از پشت به گلوله ببندد. زخمی‌کردنِ طبیعت، آری؛ به بستر کشاندنِ طبیعت، آری؛ امّا میراندنِ طبیعت، هرگز… هیچ‌کس، هیچ‌کس نمی‌تواند خورشید را از نوربخشیدن، ابرِ باران‌زا را از باریدن، چشمه را از جوشیدن بازدارد.
محمد حسن
عشق، این هجومِ بی‌محاسبه، می‌تواند تو را برای وصول به عشقی بزرگ‌تر و باز هم بزرگ‌تر، به جنبشی ساحرانه وادارد و تا نهایتِ «انهدامِ خود در راه چیزی فراسوی خود» پیش بَرد، و می‌تواند به‌سادگی، زمینگیرت کند، به خاک سیاهت بنشاند، و از تو یک بردهٔ مطیع و امربَر و ضدّجنبشِ بردگان بسازد…
saqqa
مارال! در این روزگار، که ما بیش از هر چیز به امید و ایمان نیاز داریم، مگذار ناامیدی، روزنی به اندازهٔ سر سوزنی در قلبت پیدا کند و از آنجا هجوم بیاورد. امید را برای روزهای بد، ساخته‌اند؛ چراغ را برای تاریکی. انسان اگر با مشقّت و درد و مصیبت روبه‌رو نمی‌شد، نه به چیزی ایمان می‌آورد، نه به آینده‌یی دل می‌بست، و نه از امید، سلاحی می‌ساخت به پایداریِ کوه. درست خواهدشد مارال، همه‌چیز درست خواهدشد.
محمد حسن
انسان خوب، هر جا دشمنی داشته‌باشد، دوستی هم دارد؛ و هر جا دوستی داشته‌باشد، بی‌شک، دشمنی هم دارد. من، مرغ خانگی، دارِ قالی، دیرک چادر نیستم تا دشمن نداشته‌باشم. من رذل و موذی و حیله‌گر نیستم تا دشمن نداشته‌باشم. اگر بی‌دشمن بمانم، تنها دلیلش این است که هدفم را از یاد برده‌ام؛ چراکه هیچ هدف بزرگی وجود ندارد که دشمنانِ حقیری نداشته‌باشد…
درّین
«اگر عاشق صادق منی، چنان باش که من می‌خواهم.» یک روی سکّهٔ عشق است، و «اگر عاشق صادق منی، همان باش که باید باشی.» روی دیگر این سکّه. «اگر عاشق راستین منی، تمام، در خدمت من باش.» یک غزل از غزل‌های عاشقانهٔ عشق است، و «اگر عاشق راستین منی، در خدمت همان آرمانی باش که تو را عاشق‌شدن آموخته.» غزل دیگری از دیوانِ بزرگ عشق.
درّین
این درد است که مرد را مرد می‌کند و جوان را پیر. ماه و سال که کاره‌یی نیستند…
درّین
«_ آلنی! برخیز! بشتاب! نیروی نهیبْ‌زنِ درون را فرخوان! دَلو دقایق را از آب زلال قنات زندگی پُر کن، بالا بکش، و به دیگران بسپار! هر لحظه را چون انار رسیده، شتابان در کاسهٔ تشنگی بفشار، بنوش و بنوشان، و آن‌گاه دست از گریبان لحظه بدار! زمان را مگذار که بیهوده بگذرد! مگر دیروز، فردا نبود، و پارسال، جزئی از سال‌های آینده نبود؟ آلنی‌اوجا! لحظه‌های ازدست‌رفته، بازنمی‌گردند؛ زمان سوخته، نو نمی‌شود، و فرصت‌های گریزپا، در انتظار سوارکار مردّد نمی‌مانند. آلنی‌اوجا! دانگ خویش را بر سر سرعت‌بخشیدن به چرخشِ چرخ‌های تاریخ بگذار، و هرگز از یاد مبر که تو به خود، به قبیلهٔ خود، به ملّت خود و به جهان خود مدیونی…»
ص‍‍‍ــاد
در بداهه‌نوازیِ دوست‌داشتن، امکان تکرار نیست.
ص‍‍‍ــاد
چه تشنگی غریبی دارد، با صدای موهوم آب، به‌انتظارنشستن.
ص‍‍‍ــاد
دشمنانت را _که در بزرگراه تاریخ قدم برمی‌دارند_ بکش، قتل‌عام کن، بسوزان، خاکستر کن، و باز ببین که چگونه دشمن، چون درخت بالنده، از خاک خوب مرطوب، جنگل‌جنگل، سر برمی‌آورد، و به سمت نور، به سمت شفّافیت، و به سمتِ رهایی قدمی‌کشد…
محمد حسن

حجم

۳۱۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

حجم

۳۱۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد