در تمام این دنیای وسیع به تنها کسی که میتوانی تکیه کنی خودت هستی.»
Ayso
بعضیوقتها سرنوشت مثل توفان شن کوچکی است که با تو تغییر مسیر میدهد. تو مسیر را عوض میکنی ولی توفان شن دنبالت میآید. دوباره میچرخی اما توفان هم میچرخد و دوباره و دوباره این کار را میکنی، مثل رقص شوم با مرگ درست قبل از سپیدهدم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که از جای دوری آمده باشد، چیزی نیست که با تو کاری نداشته باشد. این توفان خود تویی. چیزی است در درون تو. بنابراین تنها کاری که میتوانی کنی این است که دربرابرش مقاومتی نکنی، درست توی آن بروی، چشمهایت را ببندی و گوشهایت را بگیری تا شن توی آنها نرود و از وسط آن بگذری، قدم به قدم.
Ayso
«خاطرات آدم را از درون گرم میکنند. اما درعینحال آدم را میدرند.»
sahar.mousavi
فکر بیخود کردن بدتر از هیچ فکری نکردن است.
msh
یک ذرهی کوچک از دنیا محو شد، و مقدار نیستی را افزایش داد.»
Ayso
«اما باید یک چیزی بهت بگویم. اگر میخواهی زندگیات را بسازی مجبوری طاقتت را بیشتر کنی.»
میگویم «نهایت سعیام را میکنم.»
کراؤ میگوید «مطمئنم که میکنی. در این چند سال اخیر خودت را خیلی قویتر کردهای. این را باید اذعان کنم.»
Ayso
خیلی چیزها بهمرورزمان فراموش میشوند.
Ayso
قلبت مثل یک رودخانهی عظیم است بعد از یک دورهی بارانی، که روی سواحلش جاری میشود. تمام علامتهای راهنما را که روزگاری روی زمین ایستاده بودند، هجوم آب حرکت داده، غرق کرده. و با خود برده است. و هنوز باران روی سطح رودخانه ضرب میزند. هربار که طغیانی مثل این را در اخبار میبینی به خودت میگویی: این است. این قلب من است.
Ayso
منظورم این است که زندگی خودته. اساساً باید کاری را که فکر میکنی درسته بکنی.»
Ayso
سخت و عمیق به اینکه چهقدر آزادم فکر میکنم، اما واقعاً نمیتوانم بفهمم معنیاش چیست. تنها چیزی که میدانم این است که کاملاً تنهایم. کاملاً تنها در یک جای ناآشنا، مثل کاشف تکافتادهیی که نقشه و قطبنمایش گم شده. یعنی معنی آزادی این است؟
sahar.mousavi