اما حقیقتی تلخ وجود دارد. ما برای شاد بودن ساخته نشدهایم. تکامل نمیخواهد که در شادی و سعادتی دائمی باشیم، بلکه میخواهد فارغ از درد باشیم. درد نشان میدهد که کجای کار اشتباه است و انگیزهای برای بهبود اوضاع است. غم، تنهایی و شرم نیز نقشهای مشابهی دارند.
☆Nostalgia☆
بنابراین هیچ دسترسی طبیعی به حقایق مربوط به گذشتههای دور و آیندههای دور یا پدیدههای بسیار کوچک مانند ذرات زیر اتمی و یا بسیار بزرگ مانند کهکشانها نداریم. ما برای رویارویی با سؤالات متافیزیکی در مورد اراده آزاد، علیت یا ماهیت آگاهی، آماده نیستیم. از دیدگاه ژنهای ما، چنین دانشی بیفایده است. همچنین ما در معرض سوگیری و تعصب قرار داریم. وقتی حقیقت و فایده با هم تداخل کنند، حقیقت در مرتبه دوم قرار میگیرد، به همین دلیل است که اغلب ترسهای غیرمنطقی داریم. این را میتوانید از کسانی که از عنکبوت و مار میترسند، بپرسید. آنها میدانند که ترسهایشان غیرمنطقی یا اغراقآمیز است (حقیقت) اما نمیتوانند بر غریزهٔ صیانت از خود (فایده) غلبه کنند.
☆Nostalgia☆
بااینحال، ما موجوداتی ناقص هستیم؛ به قول انسانشناس رابرت اردری، «فرشتگان سقوط کردهایم، نه میمونهای مترقی». تکامل ما را نساخته است تا یادگیریِ امور درست را به عنوان یک هدف بدانیم و شناخت پدیدههای هستی، هدف اصلیمان باشد، بلکه باید در خدمت هدف بقا و تولید مثل باشیم.
☆Nostalgia☆
برخی متفکران با وام گرفتن از تحقیقات حیوانی و روانشناسی تکاملی پیشنهاد میکنند که بسیاری از واکنشها، سلیقهها و رفتارهای ما به بهترین وجه به عنوان راههایی برای تبلیغ جنبههای مثبتمان به دیگران هستند. لذت رنج میتواند لذتی اجتماعی باشد.
☆Nostalgia☆